کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تش برق
واژهنامه آزاد
ت َ ِ ش ب ِ ر ق، رعد وبرق
-
برق آبی
واژهنامه آزاد
نیروی برق آبی یا هیدروالکتریسیته اصطلاحی است که به انرژی الکتریکی تولیدی از نیروی آب اطلاق می شود.
-
ژنراتور برق
واژهنامه آزاد
کهرب زایا (کَهرُب زایا).
-
تابلوی برق
واژهنامه آزاد
گَنجِه، گَنجِۀ کَهرُبا. (زبانزدِ تَشنیکی/ فنی).
-
برق نما
واژهنامه آزاد
الکتروسکوپ، برق آزما
-
جستوجو در متن
-
می درخشید
واژهنامه آزاد
برق میزد
-
می درخشید
واژهنامه آزاد
برق میزد
-
گر تراق
واژهنامه آزاد
گُرِّ تراق:رعد و برق
-
بل
واژهنامه آزاد
(گلستان و خراسان) برق زدن؛ چنانکه بَلبَلی گوش به کسی می گویند که گوشش دائم به دید می آید. بل زدن هم به معنی برق زدن است.
-
غناهشت
واژهنامه آزاد
صدای مهیب آسمان هنگام رعد و برق
-
بختوه
واژهنامه آزاد
رعد و برق ، آذرخش ، هر چیر غرنده
-
لورچ
واژهنامه آزاد
بسیار تمیز - براق - لورچ دادن = از شدت تمیزی برق افتادن
-
شارژ
واژهنامه آزاد
برق یار (شارژ لوازم برقی). بَریار.
-
آسمون قلمبه
واژهنامه آزاد
رعد و برق، تِركيدن آسمون، صداي رعد