کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
با ماشین خرد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
با حال
واژهنامه آزاد
این اصطلاح ترجمه از کلمه انگلیسی cool برگرفته شده است و در فرهنگ عامیانه فارسی به معنای:جالب ــ عالی ـ فوق العاده را می دهد . و ممکن است معنای درست ـ درستکار ـ بامرام (جوانمرد) را نیز بدهد .
-
با مرام
واژهنامه آزاد
با اخلاق - دارای اخلاق پسندیده
-
با اراده
واژهنامه آزاد
مصمم.
-
با شلاک جلا دادن
واژهنامه آزاد
جلا دادن با لاک و الکل، جلای فرانسوی
-
جستوجو در متن
-
بینجاتون
واژهنامه آزاد
خرد کردن - ریز کردن، benjaton
-
ماشین حساب
واژهنامه آزاد
آماره (آمارِه). در پارسی برای سه واژه هست؛ شمردن (سبک)، آماردَن (میانه) و رایاندَن (سنگین). پس شایسته است که ماشین حساب را نه رایانه وَنکه (بلکه) آماره نامید.
-
لک
واژهنامه آزاد
لُکْ:(lok) در گویش گنابادی یعنی تکه ، قطعه ، خرد کردن
-
خردایش
واژهنامه آزاد
فرایند شکستن و خرد کردن و آسیا کردن مواد معدنی صنعتی. خردایش در صنایع مختلف کاربرد دارد.
-
اتوماسیون
واژهنامه آزاد
اوتوماسیون یک کلمه انگلیسی است automation خودکار سازى ، اتوماسیون ، خودکار کردن ، ماشینى شدن تولید ، کامپیوترى کردن دستگاهها ، خودکار شدن ماشین الات ، کنترل و هدایت دستگاهى بطور
-
پت
واژهنامه آزاد
پِت:پتک ، دسته سندان که برای خرد کردن اشیا از آن استفاده میشود.
-
جغن جغن
واژهنامه آزاد
جغن جغن کردن به کسر ج و غ و سکون ن به معنای پاره پاره کردن - خرد کردن جسمی که مثل کاغذ یا پارچه که حالت انعطاف دارد
-
calculator
واژهنامه آزاد
آماره (آمارِه). در پارسی برای "حساب کردن" سه واژه هست؛ شمردن (سبک)، آماردَن (میانه) و رایاندَن (سنگین). پس شایسته است که "ماشین حساب" را نه "رایانه" وَنکه (بلکه) "آماره" نامید.
-
پاید(payad)
واژهنامه آزاد
پابرجا ماندن , پایدار ماندن,مثال (تردید و دودلی تان دیری نمی پاید) حراست کردن , زیر نظر داشتن, مثال (چوپان درحال پایدن گوسفندان بود که گرگ به گله حمله کرد )زیرنظر داشتن, مثال (پسرک ماشین ها را می پاید و بادکنک را از وسط خیابان برمی دارد )