کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اندر
واژهنامه آزاد
در
-
واژههای مشابه
-
اندر کار
واژهنامه آزاد
درون کار.
-
نسل اندر نسل
واژهنامه آزاد
پشت در پشت.
-
بد اندر خورش
واژهنامه آزاد
ناشایست، ناسزاوار
-
جستوجو در متن
-
مؤذن
واژهنامه آزاد
مأذون یکی از مراتب هفتگانه دعوت اسماعیلیه است.ناصرخسرو در جامع الحکمتین می گوید«و مردم را اندر مراتب دعوت نیز هفت منزلت است از رسول و وصی و امام و داعی و مأذون و مستجیب» معنی لغوی مأذون:اجاره داده شده بنا براین مؤذِن یعنی اذن دهنده،اجاره دهنده بیتی ا...
-
گزندر
واژهنامه آزاد
اندر میان درختان گز،روستایی است با آب وهوایی کوهستانی در شرق جغتای وجنوب نقاب وغرب نیشابور وشمال غربی سبزوار که آبش از قنات تامین می شود وآب شربش از چاه عمیق ومردمانش به زبان ترکی وکرمانجی وفارسی سخن می گویند ومحصولات کشاورزی آن گندم،جو،گردو،بادام وا...
-
اندرکو
واژهنامه آزاد
آسی یا کلافه کردن. به فتح الف، سکون نون، فتح دال و سکون راء. در اصل اندر کوه است یعنی درون کوه. گویی فرد به خاطر فرار از آزار و رنج به کوه می گریزد! مثال:بس است. سرم را خوردی. مرا اندرکو کردی!
-
جزندر
واژهنامه آزاد
روستایی است در دهستان پیراکوه شهرستان جوین سبزوار به معنای اندر میان درختان گز ودر لهجه محلی گزندر گویند. این روستا دارای 120 خانوار است ودر فاصله 15کیلومتری نقاب مرکز شهرستان جوین وفاصله 60کیلومتری سبزوارقراردارد.
-
داد از خویشتن دادن
واژهنامه آزاد
داد از خویشتن دادن؛ کاری را به طور کامل انجام دادن. مثال: «و اندر همه کاری داد از خویشتن بده که هر که داد از خویشتن بدهد از داور مستغنی باشد.» (قابوس نامه)؛ داد تو داده ست کردگار، ترا نیز/ داد به طاعت بداد باید ناچار (ناصر خسرو). || داد از تن خویشتن ...
-
کره ناى
واژهنامه آزاد
[ک َرْ رَ / رِ] کَرّه ناى، کرنای، کرنا، کارنا؛ شیپور، بوق، بوق جنگی. سازى باستانى و ایرانى شبیه شیپور که براى اطلاع رسانى به ویژه در جنگ ها کاربرد داشته است. مثال: ز بس نعره و نالهٔ کره نای/ همی آسمان اندر آمد ز جای (فردوسی)؛ برآمد خروشیدن کرنای/ دم ...
-
زغبه
واژهنامه آزاد
زغبه (با فتح ز و سکون غ)، انقروی و نیکلسون آن را آسان، و بعضی شارحان، مفت و رایگان معنی کرده اند. زغب در لغت، به معنی موهاست که در گوش روییده، و زغبه جانورکی است مانند موش. در بیت ۳۴۶۰ از دفتر چهارم مثنوی: یا کلام حکمت و سرّ نهان/ اندر آید زغبه در...
-
پنجشیر
واژهنامه آزاد
پنجشیر = پنجهیر. [ پ َ ] (اِخ ) بنجهیر. شهری است در نواحی بلخ . یکی از شهرهایی ایران زمین است که در افغانستان امروزی قرار دارد. پنجشیر یکی از سی و چهار استان افغانستان است، که در همسایه گی با استان هایی پروان، کاپیسا، بغلان، تخار، بدخشان، نورستان و ل...
-
کودکی در بر، قبائی سرخ داشتروزگاری زان خوشی خوش میگذاشتهمچو جان نیکو نگه میداشتشبهتر از لوزینه می پنداشتشهم ضیاع و هم عقارش می شمردهر زمان گرد و غبارش می سترد
واژهنامه آزاد
کودکی در بر، قبائی سرخ داشت روزگاری زان خوشی خوش میگذاشت همچو جان نیکو نگه میداشتش بهتر از لوزینه می پنداشتش هم ضیاع و هم عقارش می شمرد هر زمان گرد و غبارش می سترد از نظر باز حسودش می نهفت سرخیش میدید و چون گل میشکفت گر بدامانش سرشکی میچکید طفل خرد...