کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انجام شده با دست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
انجام کاری
واژهنامه آزاد
شکلی از اشکال و روشهای کارکردن که کار فرما در مقابل همان مقدار کار و نه بصورت روز مزد و یا ساعت کاری مزد را پرداخت نماید
-
سر انجام
واژهنامه آزاد
در آخر
-
جستوجو در متن
-
گورمژ
واژهنامه آزاد
ضربه زدن با کنار دست مشت شده
-
گوان
واژهنامه آزاد
گُ وان- لباس بلند زنانه بافته شده با دست یا ماشین.
-
مابه ازاء
واژهنامه آزاد
آن چیزی که انجام دادنش موجب افزایش قیمت یا ارزش کالا یا خدمات تحصیل شده با کالا یا خدمات عرضه شده باشد
-
سقلی
واژهنامه آزاد
Sogholi زدن با دست به پهلوی کسی برای آگاه کردن و یا ممانعت از انجام دادن کاری یا گفتن سخنی
-
مجسمه عدالت
واژهنامه آزاد
نماد عدالت که فرشته ای است با چشمانی نابینا که معمولا با چشم بندی بسته شده اند و در دست راستش ترازویی با دو کفه ی هم تراز و در دست چپپش شمشیری برا قرار دارد بعضا پای راستش بر کتاب ( قانون ) و پای دیگر و شمشیرش بر ماری بزرگ قرار دارد. تندیس معروفی از ...
-
مطلا
واژهنامه آزاد
اندود شده با طلا - ساخنه و پرداخته شده با طلا (زر)
-
بازآرتچه
واژهنامه آزاد
بازآرتچه از ترکیب دو واژه بازارچه و آرت (هنر، art) تشکیل شده است و بازارچه ای هنری برای خرید و فروش محصولات دست ساز و هنری است که در آن هنرمندان محصولات دست ساز خود را با برند خویش، برای عرضه و فروش قرار می دهند.
-
بهره وری
واژهنامه آزاد
(اقتصاد) مقدار کالا یا خدمات تولیدشده در مقایسه با هر واحد از انرژی یا کار هزینه شده؛ به دست آوردن حداکثر سود ممکن، با بهره گیری و استفادۀ بهینه از نیروی انسانی، تجهیزات، زمان و مکان موجود. معادل productivity در انگلیسی.
-
آزگار
واژهنامه آزاد
اصطلاحاً به معنی لعنتی ، بی فایده ، بی حاصل ، از دست رفته ، حرام شده
-
پرمچل
واژهنامه آزاد
با کف یک دست محکم کوبیدن بر سر کسی
-
آچار
واژهنامه آزاد
دَسچار؛ مهره چار، پیچار، دست افزار. از ادغام دست و چار ساخته شده است (چار واژه ای برگرفته از زبان پهلوی و به معنای افزار و چاره و راهکار است).
-
ابساب
واژهنامه آزاد
آجر تراش داده شده ای که با آجر دیگر در آب ساییده شده باشد