کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یله قارشو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آرتیشو
فرهنگ فارسی عمید
= کنگر 〈 کنگر فرنگی
-
اشو
فرهنگ فارسی عمید
۱. پاکطینت؛ مقدس؛ روشنضمیر.۲. [مقابلِ دوزخی] بهشتی.
-
باشو
فرهنگ فارسی عمید
= چلپاسه
-
برون شو
فرهنگ فارسی عمید
راه بیرون شدن؛ محل خروج.
-
بلبشو
فرهنگ فارسی عمید
۱. غوغا؛ شلوغی.۲. هرجومرج.
-
جاشو
فرهنگ فارسی عمید
کسی که در کشتی کار میکند؛ کارگر کشتی؛ ملاح.
-
جامه شو
فرهنگ فارسی عمید
کسی جامههای مردم را میشوید؛ لباسشو؛ رختشو؛ گازُر.
-
حشو
فرهنگ فارسی عمید
۱. قسمت زائد در هرچیزی.۲. (ادبی) بخش میانی هر مصراع.۳. کلام یا جملۀ زائدی که در میان سخن واقع شود و از حیث معنی احتیاج به آن نباشد.۴. [قدیمی] آنچه با آن درون چیزی را پُر میکردند، مانندِ پشم یا پنبه که میان لحاف یا تشک میکردند: ◻︎ از حشو چرخ پُر نشد...
-
خاکشو
فرهنگ فارسی عمید
= خاکشیر
-
خشو
فرهنگ فارسی عمید
۱. مادرزن.۲. مادرشوهر.
-
دندان شو
فرهنگ فارسی عمید
دندان پاککن؛ آلتی که با آن دندانها را میشویند؛ مسواک.
-
رخت شو
فرهنگ فارسی عمید
شویندۀ رخت؛ مرد یا زنی که پیشهاش شستن رختهای چرک است؛ گازری.
-
روده شو
فرهنگ فارسی عمید
وسیلهای با لولۀ لاستیکی برای شستشوی معده.
-
ریشو
فرهنگ فارسی عمید
کسی که ریش دراز دارد؛ ریشدار؛ ریشور.
-
شاشو
فرهنگ فارسی عمید
۱. ویژگی کودکی که بیاختیار بشاشد و لباس خود را تر کند.۲. [مجاز] کثیف.