کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یذقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آذوقه
فرهنگ فارسی عمید
۱. غذایی که در سفر با خود بردارند؛ توشه.۲. خواربار که در خانه نگه دارند.
-
آزوغه
فرهنگ فارسی عمید
= آذوقه
-
آزوقه
فرهنگ فارسی عمید
= آذوقه
-
آغشغه
فرهنگ فارسی عمید
۱. پنجرۀ بزرگ.۲. در اتاق که به طرف حیاط یا کوچه باز شود و دارای شیشه باشد؛ ارسی.
-
آمیغه
فرهنگ فارسی عمید
۱. آمیخته؛ مخلوط.۲. (اسم مصدر) آمیزش؛ مجامعت.
-
اتاقه
فرهنگ فارسی عمید
کاکلی که از پرهای بعضی پرندگان بر کلاه میزدند: ◻︎ اتاقه زد به کلهگوشهام دمیدن مهر / که ای خراجستان یکهشاعر آفاق (؟: لغتنامه: اتاقه).
-
ارغه
فرهنگ فارسی عمید
زیرک؛ مکار.
-
افاقه
فرهنگ فارسی عمید
۱. بهبود یافتن؛ رو به تندرستی نهادن بیمار.۲. (اسم) [عامیانه] اثر؛ نتیجۀ خوب؛ فایده.
-
افقه
فرهنگ فارسی عمید
۱. فقیهتر؛ داناتر؛ دانشمندتر.۲. داناتر در علم فقه.
-
بارقه
فرهنگ فارسی عمید
۱. روشنایی؛ پرتو: بارقهای از ایمان در او وجود دارد.۲. برقزننده؛ درخشنده.
-
باسلیقه
فرهنگ فارسی عمید
باذوق؛ کسیکه کارهایش آراسته، مرتب، و خوشایند است.
-
بته جقه
فرهنگ فارسی عمید
نوعی نقش به شکل سرو خمیده که بر روی پارچه، فرش، و مانندِ آن به کار میرود.
-
بدرقه
فرهنگ فارسی عمید
۱. رهبر؛ راهنما.۲. (اسم مصدر) رهبری.۳. (اسم مصدر) مشایعت.۴. (طب قدیم) آب نیمگرم یا سوپ که پس از خوردن مسهل بهتدریج میخورند.
-
بزغه
فرهنگ فارسی عمید
چوببندی که شاخههای تاک را روی آن میاندازند.
-
بزغه
فرهنگ فارسی عمید
جانوری شبیه چلپاسه.