کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گَردِنگه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آگه
فرهنگ فارسی عمید
= آگاه
-
الم شنگه
فرهنگ فارسی عمید
دادوقال؛ آشوب؛ جاروجنجال.〈 المشنگه راه انداختن (برپا کردن، درآوردن): [عامیانه] آشوب کردن؛ شلوغی راه انداختن؛ جاروجنجال برپا ساختن.
-
انگه
فرهنگ فارسی عمید
= ینگه
-
برگه
فرهنگ فارسی عمید
۱. برگ.۲. برگمانند؛ چیزی که شبیه برگ باشد.۳. تکههای بریدهشده از هلو یا زردآلو که آنها را در آفتاب خشک کنند.۴. نشانه و نمونۀ مال.۵. تکهای از اموال دزدیدهشده که در نزد کسی پیدا شود.۶. تکۀ کوچک کاغذ برای یادداشت؛ فیش.
-
بگه
فرهنگ فارسی عمید
= بگاه
-
بنگه
فرهنگ فارسی عمید
= بنگاه
-
بیگه
فرهنگ فارسی عمید
= بیگاه
-
پرخاشگه
فرهنگ فارسی عمید
= پرخاشگاه: ◻︎ به پرخاشگه جانستان دیدمت / قویدست و چابکعنان دیدمت (نظامی۵: ۹۸۷).
-
پگه
فرهنگ فارسی عمید
= پگاه: ◻︎ پگهتر زآن بتان عشرتانگیز / میان دربست شاپور سحرخیز (نظامی۱۴: ۱۱۵)
-
پهلوگه
فرهنگ فارسی عمید
= پهلوگاه: ◻︎ پهلوگه دخمه را گشادند / در پهلوی لیلیاش نهادند (نظامی۳: ۵۲۹).
-
پیشگه
فرهنگ فارسی عمید
= پیشگاه
-
پیشینگه
فرهنگ فارسی عمید
= پیشینگاه
-
تبنگه
فرهنگ فارسی عمید
= تبنگو: ◻︎ منت از خلق بهر نان چه برم / که جهان چو تبنگهٴ نان است (سوزنی: لغتنامه: تبنگه).
-
تنگه
فرهنگ فارسی عمید
شعبهای از دریا بین دو خشکی که دو دریا را به هم مربوط میسازد؛ بغاز؛ باب.
-
تنگه
فرهنگ فارسی عمید
مقداری از زروسیم؛ قطعۀ کوچک طلا یا نقره.