کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گهکوم کج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آکج
فرهنگ فارسی عمید
کجک؛ چنگک؛ قلاب آهنی.
-
سرکج
فرهنگ فارسی عمید
۱. چیزی که سرش خمیده باشد.۲. ویژگی فرش یا هرچیز دیگر که یک بر آن کوتاهتر از بر دیگر باشد.
-
سکج
فرهنگ فارسی عمید
= مویز: ◻︎ همچو انگور آبدار بدی / نون شدی چون سکج ز پیری خشک (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۶).
-
کج
فرهنگ فارسی عمید
۱. [مقابلِ راست] اریب.۲. بهصورت نادرست.۳. [مجاز] دارای انحراف اخلاقی.۴. [قدیمی، مجاز] باطل.〈 کج داشتن: (مصدر متعدی) کج نگه داشتن ظرف یا چیز دیگر.
-
کج
فرهنگ فارسی عمید
ابریشم خام نتابیده.