کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوچو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چانچو
فرهنگ فارسی عمید
چوب بلندی که با آن دو سطل آب را حمل کنند؛ چوبی بلندی که روی شانه میگذارند و بر هر سر آن یک سطل آب آویزان میکنند.
-
چچو
فرهنگ فارسی عمید
پستان زن یا حیوان ماده.
-
چو
فرهنگ فارسی عمید
۱. از آنجا که؛ وقتیکه: ◻︎ بخت و دولت چو پیشکار توانَد / نصرت و فتح پیشیار تو باد (رودکی۱: ۷۴).۲. چنانکه؛ همانگونه که: ◻︎ بسوزم بر او تیرهجان پدرش / چو کاووس را سوخت او بر پسرش (فردوسی: ۴/۲۰۶).۳. (حرف اضافه) مانندِ؛ مثلِ: ◻︎ پارسایی چو تو پاکیزهد...
-
قلاچو
فرهنگ فارسی عمید
ظرف یا ساغری که از چرم میساختند و در آن آب یا شراب مینوشیدند؛ کاسۀ چرمی.
-
کائوچو
فرهنگ فارسی عمید
۱. (زیستشناسی) مادهای نرم که از شیرابۀ گیاه فیکوس تهیه میشود و در صنعت برای ساخت اشیای گوناگون به کار میرود.۲. [منسوخ] هر یک از مواد پلاستیکی شکننده.
-
گواچو
فرهنگ فارسی عمید
= تاب۱
-
همچو
فرهنگ فارسی عمید
مانند؛ مثل؛ مشابه؛ همانند.