کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کومش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آرامش
فرهنگ فارسی عمید
۱. آسایش؛ آسودگی؛ فراغ۲. سکون.۳. سکوت.۴. [مجاز] امنیت.۵. [مقابلِ جنگ] [قدیمی، مجاز] صلح.
-
اعمش
فرهنگ فارسی عمید
کسی که چشمش ضعیف باشد و از آن آب بریزد.
-
انجامش
فرهنگ فارسی عمید
۱. پایان و عاقبت کاری یا چیزی.۲. (اسم) آخرت.
-
چمش
فرهنگ فارسی عمید
= چشم: ◻︎ گهی ز چمش زند تیر بر دل عشاق / گهی ز دست زند تیغ بر سر اعدا (امیرمعزی: صحاحالفرس: چمش).
-
چمش
فرهنگ فارسی عمید
خرام و رفتار از روی ناز.
-
خامش
فرهنگ فارسی عمید
= خاموش
-
خرامش
فرهنگ فارسی عمید
= خرامیدن: ◻︎ تا توانی شهریارا روز امروزین مکن / جز به گرد خم خرامش جز به گرد دن دنه (منوچهری: ۹۷)، ◻︎ به درگاه خسرو خرامش کنیم / به آیین پرستیش رامش کنیم (نظامی۵: ۸۶۳).
-
خمش
فرهنگ فارسی عمید
= خاموش
-
دمش
فرهنگ فارسی عمید
۱. دمیدگی؛ عمل دمیدن.۲. وزیدگی.
-
رامش
فرهنگ فارسی عمید
۱. آرامش؛ آسودگی؛ فراغ و سکون.۲. (اسم) سرود و آواز؛ شادی و عیش و طرب: ◻︎ زمین بوسید شیرین کای خداوند / ز رامش سوی دانش کوش یک چند (نظامی۲: ۳۱۰).〈 رامش جان: (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو کردی «رامش جان» را روانه / ز رامش، جان فدا...
-
رمش
فرهنگ فارسی عمید
۱. رمیدگی؛ ترس و گریز.۲. نفرت.
-
شمش
فرهنگ فارسی عمید
۱. زر یا سیم که آن را گداخته و در ناوچه ریخته و به شکل شوشه یا میله درآورده باشند.۲. پارۀ فلز که هنوز چیزی با آن ساخته نشده.
-
عمش
فرهنگ فارسی عمید
ضعف بینایی با ریزش اشک چشم.
-
فرامش
فرهنگ فارسی عمید
= فراموش
-
فرمش
فرهنگ فارسی عمید
= فراموش