کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوسیج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آخشیج
فرهنگ فارسی عمید
۱. هریک از عناصر چهارگانه (آب، آتش، باد و خاک)؛ عنصر.۲. (صفت) ضد؛ مخالف؛ نقیض: ◻︎ کجا گوهری چیره شد زاین چهار / یکی آخشیجش بر او برگمار (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۱).
-
اخشیج
فرهنگ فارسی عمید
= آخشیج
-
افلیج
فرهنگ فارسی عمید
= مفلوج
-
بادلیج
فرهنگ فارسی عمید
نوعی توپ که با گلوله و باروت پر کنند.
-
باسیج
فرهنگ فارسی عمید
= پرستو
-
بریج
فرهنگ فارسی عمید
نوعی بازی ورق چهارنفره.
-
بسفایج
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی پایا و خودرو، با بوتۀ کوتاه و برگهای بریده و بیضی که در طب قدیم مصرف دارویی داشته.
-
بسیج
فرهنگ فارسی عمید
۱. (نظامی) آمادگی نیروی نظامی.۲. [قدیمی] اسباب؛ سامان.۳. (اسم) [قدیمی] سازوسامان جنگ: ◻︎ تدبیر ملک را و بسیج نبرد را / برتر ز بهمنی و فزون از سکندری (فرخی: ۳۸۲).۴. (اسم) [قدیمی] قصد؛ اراده.
-
بهیج
فرهنگ فارسی عمید
۱. شادمان؛ خوشحال.۲. خوب؛ نیکو.
-
تخریج
فرهنگ فارسی عمید
۱. خارج ساختن؛ بیرون کردن.۲. بیرون آوردن.
-
تدریج
فرهنگ فارسی عمید
۱. درجهبهدرجه پیش رفتن؛ پلهپله بالا رفتن.۲. آهستهآهسته و گاهگاه کاری کردن.
-
ترویج
فرهنگ فارسی عمید
۱. رواج دادن؛ رونق دادن.۲. روا کردن چیزی.
-
تریج
فرهنگ فارسی عمید
= تریز
-
تزویج
فرهنگ فارسی عمید
زناشویی کردن؛ همسر گرفتن.
-
تفریج
فرهنگ فارسی عمید
دور کردن اندوه.