کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زنخ
فرهنگ فارسی عمید
= چانه١〈 زنخ بر خون زدن: [قدیمی، مجاز] شرمنده شدن؛ سرافکنده شدن.〈 زنخ زدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] سخن بیهوده گفتن؛ بیهوده حرف زدن؛ چانه زدن.
-
ساده زنخ
فرهنگ فارسی عمید
= سادهرو
-
سنخ
فرهنگ فارسی عمید
گونه؛ نوع.
-
نخ
فرهنگ فارسی عمید
۱. رشتۀ باریک از پنبه، پشم، ابریشم، الیاف مصنوعی، و امثال آنها.٢. واحد شمارش سیگار.٣. [قدیمی] نوعی فرش لطیف.٤. [قدیمی] نوعی جامۀ حریر.۵. [قدیمی] نهال.۶. [قدیمی] صف: ◻︎ بجوشید لشکر چو موروملخ / کشیدند از کوه تا کوه نخ (عنصری: ۳۵۳).