کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاروخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آشکوخ
فرهنگ فارسی عمید
۱. سکندری.۲. لغزش.
-
آوخ
فرهنگ فارسی عمید
آه؛ وای؛ آوه؛ آواه؛ دریغ؛ دریغا؛ افسوس: ◻︎ جهان دست جفا بگشاد آوخ / وفا را زور بازویی نماندهست (خاقانی: ۷۴۸).
-
اشکوخ
فرهنگ فارسی عمید
سکندری؛ لغزش.
-
انجوخ
فرهنگ فارسی عمید
چینوچروک پوست بدن یا چینخوردگی پوست چهره در اثر پیری: ◻︎ شدم پیر بدینسان و تو هم خود نه جوانی / مرا سینه پرانجوخ و تو چون سختکمانی (رودکی: ۵۳۰).
-
پرشوخ
فرهنگ فارسی عمید
پرچرک؛ چرکآلود؛ چرکین.
-
تنسوخ
فرهنگ فارسی عمید
= تنسخ
-
توخ
فرهنگ فارسی عمید
= تاخ
-
داالشیوخ
فرهنگ فارسی عمید
خارش در مقعد.
-
دوخ
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی مانند نی با شاخههای باریک و برگهای دراز و نازک که از شاخههای آن حصیر و پردههای حصیری میبافتند: ◻︎ روی مرا هجر کرد زردتر از زر / گردن من عشق کرد نرمتر از دوخ (شاکر: شاعران بیدیوان: ۴۶).
-
رسوخ
فرهنگ فارسی عمید
۱. نفوذ کردن.۲. [قدیمی] ثابت و استوار شدن؛ پابرجا شدن.
-
روخ
فرهنگ فارسی عمید
= دوخ
-
زوخ
فرهنگ فارسی عمید
= آزخ
-
سنوخ
فرهنگ فارسی عمید
= سنخ
-
سوخ
فرهنگ فارسی عمید
۱. پیاز.۲. پیازی که زیر زمین در ریشۀ گیاه تشکیل میشود و اگر آن را سال دیگر زیر خاک کنند گیاه از آن میروید، مثل پیاز نرگس و برخی گیاهان دیگر: ◻︎ من نیابم نان خشک و سوخ شب / تو همه حلوا کنی در شب طلب (کسائی: لغتنامه: سوخ).
-
شکوخ
فرهنگ فارسی عمید
۱. لغزش؛ خطا.۲. [قدیمی] لیز خوردن؛ افتادن.