کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاخ تچر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب چر
فرهنگ فارسی عمید
۱. ویژگی هریک از پرندگانی که غذای خود را از درون آب بهدست میآورند.۲. (اسم) = علفچر
-
آرمیچر
فرهنگ فارسی عمید
محور سیمپیچیشده داخل استوانۀ استارت که در اثر ایجاد نیروی محرک الکتریکی با گردش آن موتور به حرکت درمیآید.
-
پنچر
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی لاستیک تویی چرخ اتومبیل، دوچرخه، و امثال آنها که سوراخ شده و بادشان خارج شده باشد.
-
چر
فرهنگ فارسی عمید
= چرخاب
-
چر
فرهنگ فارسی عمید
۱. = چریدن۲. چرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): علفچر.۳. غذا خوردن انسان؛ چشیدن و خوردن انواع خوردنیها.
-
چر
فرهنگ فارسی عمید
آلت تناسلی مرد؛ ایر؛ نره؛ ذکر.
-
چرچر
فرهنگ فارسی عمید
۱. خوشی.۲. خوشخوراکی.۳. آمادگی اسباب عیش و خوشی.〈 چرچر کردن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. خوش چریدن؛ خوب خوردن و خوش بودن.۲. مالی پیدا کردن و با آن به عیش و خوشی گذرانیدن.
-
علف چر
فرهنگ فارسی عمید
۱. (کشاورزی) زمینی که محصولات باقیمانده در آن به مصرف چرا میرسد.۲. پولی که دامدار در برابر چرای دام به صاحب زمین دارای آب و علف میدهد.
-
گیاچر
فرهنگ فارسی عمید
حیوان علفخوار که چرا بکند.
-
گیاه چر
فرهنگ فارسی عمید
= گیاچر
-
لچر
فرهنگ فارسی عمید
۱. آدم فرومایه و پست.۲. کثیف؛ چرکآلود.
-
وچر
فرهنگ فارسی عمید
قضاوت؛ فتوی؛ دستور حاکم شرع.