کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاتب درج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اترج
فرهنگ فارسی عمید
= بالنگ
-
ارج
فرهنگ فارسی عمید
۱. ارزش؛ بها: ◻︎ کسی را که فام است و دستش تهیست / به هرجای بیارج و بیفرهیست (فردوسی: ۶/۵۴۰).۲. احترام؛ قدر.
-
اعرج
فرهنگ فارسی عمید
کسی که پایش لنگ باشد.
-
افشرج
فرهنگ فارسی عمید
= افشره
-
ایارج
فرهنگ فارسی عمید
داروی ملینی که به شکل حب ساخته میشد و جزء بیشتر آن صبر بود.
-
بارج
فرهنگ فارسی عمید
سکنگور؛ تاجریزی؛ عنبالثعلب.
-
برج
فرهنگ فارسی عمید
۱. ساختمانی که بیش از ده طبقه داشته باشد: برج میلاد.۲. بنای بلند استوانهای یا مربعشکل که در کنار قلعه یا جای دیگر برای دیدهبانی یا محافظت و نگهبانی میساختند؛ کوشک؛ قلعه.۳. [جمع: بُرُوج] (نجوم) = منطقةالبروج
-
بلارج
فرهنگ فارسی عمید
= لکلک۲
-
پرخرج
فرهنگ فارسی عمید
دارای خرج بسیار؛ آنچه هزینۀ بسیار دارد.
-
تبرج
فرهنگ فارسی عمید
خود را آراستن؛ خودآرایی.
-
تحرج
فرهنگ فارسی عمید
دوری کردن از گناه.
-
تدرج
فرهنگ فارسی عمید
= تذرو
-
تدرج
فرهنگ فارسی عمید
۱. کمکم و آهستهآهسته پیش رفتن؛ پایهپایه نزدیک شدن.۲. اندکاندک به سوی چیزی رفتن.
-
تفرج
فرهنگ فارسی عمید
۱. سیر و گشت.۲. [قدیمی، مجاز] گشایش یافتن؛ از تنگی و دشواری بیرون آمدن؛ زایل شدن غم و اندوه.۳. [قدیمی، مجاز] گشادگی خاطر.
-
حرج
فرهنگ فارسی عمید
۱. تنگی و فشار.۲. (اسم) اعتراض؛ شکایت.۳. (اسم) گناه؛ بزه.〈 حرجی بر کسی نبودن: گناه و اعتراضی متوجهِ او نبودن.