کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چشمپزشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آتشک
فرهنگ فارسی عمید
۱. (پزشکی) = سیفلیس۲. (زیستشناسی) = کِرم 〈 کرم شبتاب
-
اپشک
فرهنگ فارسی عمید
شبنم.
-
ارشک
فرهنگ فارسی عمید
مرد؛ نرینه.
-
ارشک
فرهنگ فارسی عمید
۱. رشک؛ حسد.۲. غیرت.
-
اشک
فرهنگ فارسی عمید
۱. (زیستشناسی) مایعی که از ترشح غدههای اشکی حاصل میشود و چشم را مرطوب نگه میدارد و در حال گریستن از چشم فرومیریزد؛ سرشک؛ آب چشم.۲. [قدیمی، مجاز] قطره.〈 اشک ابر (سحاب، میغ): [قدیمی، مجاز] باران.〈 اشک تمساح: [مجاز] گریهای که از روی تزوی...
-
اشک
فرهنگ فارسی عمید
لقب هریک از پادشاهان اشکانی.
-
افشک
فرهنگ فارسی عمید
۱. شبنم.۲. قطرههای آب که پاشیده شود.
-
اویشک
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی پوشیده از کرک، با برگهای بیضوی و گلهای کوچک سفید و میوهای قهوهایرنگ به اندازۀ فندق که در طب قدیم به عنوان تببُر و دافع کِرم به کار میرفته؛ پنیربند.
-
بالشک
فرهنگ فارسی عمید
بالش کوچک؛ بالشچه.
-
برتاشک
فرهنگ فارسی عمید
= بومادران
-
برنجمشک
فرهنگ فارسی عمید
= فرنجمشک
-
بروشک
فرهنگ فارسی عمید
خاک؛ گرد؛ غبار.
-
بشک
فرهنگ فارسی عمید
۱. شبنم.۲. ریزههای برف که شبهای زمستان روی زمین مینشیند و زمین را سفید میکند: ◻︎ بشک آمد بر شاخ و بر درخت / گسترد رداهای طیلستان (ابوالعباسربنجنی: شاعران بیدیوان: ۱۳۴).
-
بشک
فرهنگ فارسی عمید
۱. بشکن.۲. عشوه؛ غمزه؛ دلفریبی.
-
بشک
فرهنگ فارسی عمید
مجعد.