کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاپاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب شناس
فرهنگ فارسی عمید
۱. (فیزیک) کسی که محل آبهای زیرزمینی را میشناسد و میداند کدام نقطه آب دارد و برای حفر قنات یا کندن چاه مناسب است.۲. [قدیمی] کسی که بر بالای کشتی میرفته و گردابها و حرکت موجهای دریا را خبر میداده و راهنمای کشتی بوده.۳. کسی که متخصص در علم واکنش...
-
آس
فرهنگ فارسی عمید
هریک از دو سنگ مسطح، گِرد، و برهمنهاده که غلات را با آن خُرد و نرم میکنند.〈 آس شدن: (مصدر لازم) [قدیمی] نرم شدن؛ آرد شدن: ◻︎ تا مرا دل آس شد در آسیای عشق او / هست پنداری غبار آسیا بر سر مرا (امیرمعزی: ۳۵)، ◻︎ رفیقا جام می بر یاد من خور / که زی...
-
آس
فرهنگ فارسی عمید
= مورْد〈 آس برّی: (زیستشناسی) درختچهای با میوۀ ترش، برگهای متناوب، و تخمدانهایی در پایین گلبرگها.
-
آس
فرهنگ فارسی عمید
۱. در بازی ورق، یکی از ورقها که یک خال بر آن نقش شده است.۲. نوعی بازی ورق.
-
آس وپاس
فرهنگ فارسی عمید
بینوا؛ مفلس؛ لاتوپات؛ لاتولوت.
-
آلاس
فرهنگ فارسی عمید
زغال؛ زگال؛ انگِشت.
-
آمارشناس
فرهنگ فارسی عمید
کسی که به قواعد علم آمار آگاهی دارد؛ متخصص احصائیه.
-
آماس
فرهنگ فارسی عمید
۱. برآمدگی و تورم عضوی از بدن در اثر بیماری، جراحت یا کوفتگی؛ ورم.۲. برآمدگی غیرعادی.
-
آناناس
فرهنگ فارسی عمید
۱. میوۀ مخروطیشکل درشت، آبدار، و معطر دارای پوست چوبی سخت و خاردار که دارای۲. درخت این میوه با برگهای دراز و گلهای خوشهای ریز آبی.
-
ابلاس
فرهنگ فارسی عمید
۱. مٲیوس شدن؛ ناامید شدن.۲. اندوهگین شدن.
-
اثاث
فرهنگ فارسی عمید
لوازم خانه یا محل کار.
-
اجتثاث
فرهنگ فارسی عمید
۱. از بیخ برکندن.۲. از بن بریدن.
-
اجلاس
فرهنگ فارسی عمید
نشستی معمولاً رسمی برای گفتگو یا مشاوره در امری.
-
اجناس
فرهنگ فارسی عمید
= جِنس
-
احتباس
فرهنگ فارسی عمید
۱. (پزشکی) = حبسالبول۲. [قدیمی] زندانی شدن؛ محبوس شدن.۳. [قدیمی] قطع شدن؛ بریده شدن.۴. [قدیمی] خودداری؛ امتناع.