کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پابش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آشوبش
فرهنگ فارسی عمید
۱. آشفتگی.۲. شور و غوغا.۳. هرجومرج.
-
احابش
فرهنگ فارسی عمید
گروههای سپاهان.
-
بش
فرهنگ فارسی عمید
بند؛ بست؛ بند فلزی که به صندوق یا ظرف شکسته میزنند: ◻︎ ز آبنوس دری اندر او فراشته بود / بهجای آهن، سیمین همه بش و مسمار (ابوالمؤید: شاعران بیدیوان: ۵۹).
-
بش
فرهنگ فارسی عمید
پنج.
-
بش
فرهنگ فارسی عمید
۱. کاکل.۲. یال اسب؛ موهای گردن اسب.
-
تابش
فرهنگ فارسی عمید
۱. تابیدن؛ درخشش.۲. (اسم) روشنایی و گرمی آفتاب یا آتش؛ فروغ؛ پرتو.
-
تبش
فرهنگ فارسی عمید
۱. تابش.۲. گرما؛ گرمی.۳. فروغ؛ پرتو.
-
ترابش
فرهنگ فارسی عمید
تراوش؛ ترشح.
-
جنبش
فرهنگ فارسی عمید
۱. تکان؛ حرکت.۲. [مجاز] تغییر.۳. نهضت.۴. (اسم) (سیاسی) گروهی که برای دستیابی به اهداف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، و امثال آن فعالیت میکند: جنبش آزادیبخش فلسطین.〈 جنبش آبا: حرکت و سیر کوکبهای سیار، مانند زحل، مشتری، مریخ، زهره، و عطارد.〈 جنب...
-
چربش
فرهنگ فارسی عمید
۱. [عامیانه، مجاز] افزونی؛ فزونی؛ بیشتری: ◻︎ ترازوی چربشفروشان به رنگ / بُوَد چرب و چربش ندارد به سنگ (نظامی۶: ۱۱۶۰).۲. (اسم) [عامیانه، مجاز] رجحان؛ برتری.۳. (اسم) [قدیمی] روغن.۴. (اسم) [قدیمی] دنبه؛ پیه؛ چربی؛ چربو: ◻︎ به داغ سرکه و چربش، به تلخی ...
-
حبش
فرهنگ فارسی عمید
طایفهای از سیاهپوستان افریقا؛ قوم سیاهپوست ساکن حبشه.
-
غبش
فرهنگ فارسی عمید
بقیۀ شب؛ تاریکی آخر شب.
-
غرنبش
فرهنگ فارسی عمید
صدای مهیب؛ بانگ هولناک.
-
فریبش
فرهنگ فارسی عمید
فریب دادن.
-
کبش
فرهنگ فارسی عمید
۱. [جمع: کباش و اَکباش و اکبَش] (زیستشناسی) گوسفند شاخدار؛ قوچ.۲. [مجاز] بزرگ قوم.