کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نَنسَخْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آخ
فرهنگ فارسی عمید
کلمۀ افسوس که هنگام احساس درد و رنج یا اظهار تٲسف تلفظ میکنند؛ آه؛ وای.
-
آدخ
فرهنگ فارسی عمید
۱. خوب؛ نیکو؛ نغز.۲. خجسته؛ میمون: ◻︎ گر به شارستان علم اندر بگیری خانهای / روز خویش امروز و فردا آدخ و میمون کنی (ناصرخسرو۱: ۴۴۸ حاشیه).
-
آزخ
فرهنگ فارسی عمید
= زگیل
-
آژخ
فرهنگ فارسی عمید
۱. = آزخ۲. = گلمژه
-
آسیاچرخ
فرهنگ فارسی عمید
آسیایی که با نیروی باد بگردد و غلات را آرد کند؛ آسیای بادی.
-
آشکوخ
فرهنگ فارسی عمید
۱. سکندری.۲. لغزش.
-
آوخ
فرهنگ فارسی عمید
آه؛ وای؛ آوه؛ آواه؛ دریغ؛ دریغا؛ افسوس: ◻︎ جهان دست جفا بگشاد آوخ / وفا را زور بازویی نماندهست (خاقانی: ۷۴۸).
-
اپرنداخ
فرهنگ فارسی عمید
= پرنداخ
-
اخ
فرهنگ فارسی عمید
در اظهار نفرت و کراهت گفته میشود؛ اَه.
-
اخ
فرهنگ فارسی عمید
برادر.
-
اخ
فرهنگ فارسی عمید
هنگام شادی، غم، درد، و تٲسف گفته میشود: ◻︎ اخاخی برداشتی ای گیجگاج / تا که کالای بدت یابد رواج (مولوی: ۶۰۳).
-
استاخ
فرهنگ فارسی عمید
= گستاخ
-
استنساخ
فرهنگ فارسی عمید
نسخه گرفتن؛ نسخه برداشتن از روی کتاب؛ مطلبی را از روی نوشتۀ دیگری نوشتن.
-
اشکوخ
فرهنگ فارسی عمید
سکندری؛ لغزش.
-
اصلخ
فرهنگ فارسی عمید
۱. بسیارکَر؛ مرد کَر که هیچ نشنود.۲. ویژگی شتر مبتلا به گَری.