کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نيلج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آملج
فرهنگ فارسی عمید
= آمله
-
املج
فرهنگ فارسی عمید
= آملج
-
اهلیلج
فرهنگ فارسی عمید
= هلیله
-
تبلج
فرهنگ فارسی عمید
روشن و آشکار شدن.
-
تلجلج
فرهنگ فارسی عمید
۱. سخن را در دهان گردانیدن؛ در گفتن مردد بودن.۲. لقمه را در دهان گرداندن.۳. متردد و دودله شدن.
-
ثلج
فرهنگ فارسی عمید
برف.〈 ثلج چینی (صینی): [قدیمی]۱. شوره؛ شورۀ قلم.٢. (زیستشناسی) تباشیر.٣. باروت.٤. سنگ سرمه.
-
صولج
فرهنگ فارسی عمید
۱. سیم خالص؛ نقرۀ خالص.۲. بیغش.
-
علج
فرهنگ فارسی عمید
۱. خر.۲. گورخر؛ خر وحشی فربه و قوی.۳. (اسم، صفت) مرد تنومند و قوی از غیر مسلمین؛ کافر.
-
غلج
فرهنگ فارسی عمید
گره؛ گره محکم؛ گرهی که بهآسانی گشوده نشود: ◻︎ ای آنکه عاشقی بهغماندر غمی شده / دامن بیا به دامن من غلج برفکن (معروفی: شاعران بیدیوان: ۱۴۳).
-
فالج
فرهنگ فارسی عمید
= فلج
-
فلج
فرهنگ فارسی عمید
۱. (پزشکی) عارضۀ توقف یا مختل شدن حرکت در اعضای بدن بر اثر بیماری عصبی یا عضلانی.۲. (صفت) [عامیانه] مبتلا به این عارضه.
-
کابلج
فرهنگ فارسی عمید
انگشت کوچک دست یا پا؛ کلیک؛ خنصر.
-
کالج
فرهنگ فارسی عمید
۱. آموزشگاه یا مؤسسۀ عالی.۲. کفش بدون پاشنه.
-
کلج
فرهنگ فارسی عمید
۱. سبد بزرگی که با آن پهن و سرگین چهارپایان را برای سوزاندن جمع میکنند.۲. سبد گرمابهبانان.
-
لج
فرهنگ فارسی عمید
ستیزه کردن؛ پافشاری در مخالفت و عناد.