کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نماز پسین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آبچین
فرهنگ فارسی عمید
۱. پارچهای که بدن خود را پس از شستوشو با آن خشک کنند؛ حوله.۲. پارچهای که تن مرده را پس از غسل دادن با آن خشک کنند: ◻︎ به پیمان که چیزی نخواهی ز من / ندارم به مرگ آبچین و کفن (فردوسی: ۶/۴۳۱).
-
آتروپین
فرهنگ فارسی عمید
الکلوئیدی سمّی که از گیاه بلادانه گرفته میشود و در برطرف کردن گرفتگی عضلات و گشادشدن مردمک چشم کاربرد دارد.
-
آتشین
فرهنگ فارسی عمید
۱. از جنس آتش.۲. [مجاز] مهیج؛ اثرگذار؛ پرشوروحال: سخنرانی آتشین، ◻︎ دلم را داغ عشقی بر جبین نِه / زبانم را بیانی آتشین ده (وحشی: ۴۹۰).۳. سوزان.۴. به رنگ آتش؛ سرخ تیره.۵. [مجاز] بسیارخشمگین؛ تند.۶. [مجاز] جانسوز؛ رنجآور: ◻︎ آب بزن بر حسد آتشین / باد...
-
آجین
فرهنگ فارسی عمید
۱. = آجیدن۲. آجیدهشده با (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تیرآجین، شمعآجین.
-
آخربین
فرهنگ فارسی عمید
آنکه به عاقبت کاری بیندیشد و نتیجۀ آن را از پیش دریابد؛ عاقبتاندیش: ◻︎ آخر هر گریه آخر خندهایست / مرد آخربین مبارک بندهایست (مولوی: ۶۸).
-
آخرین
فرهنگ فارسی عمید
پسین؛ واپسین.
-
آدرنالین
فرهنگ فارسی عمید
هورمونی که از قسمت مرکزی غدۀ فوق کلیه (آدرنال) به درون خون ترشح میشود و باعث افزایش فشار خون، قند خون و ضربان قلب میگردد؛ اپینفرین.
-
آذرین
فرهنگ فارسی عمید
۱. گرم و سوزان؛ آتشین.۲. (زمینشناسی) = سنگ 〈 سنگ آذرین
-
آذین
فرهنگ فارسی عمید
۱. زیب؛ زیور؛ زینت: ◻︎ ببستند آذین به شهر اندرون / پر از خنده لبها و دل پر ز خون (فردوسی: ۶/۱۰).۲. [قدیمی] آیین؛ رسم؛ قاعده؛ قانون: ◻︎ نوشتند بر سان و آذین چین / سوی شاه با صدهزار آفرین (فردوسی: لغتنامه: آذین).۳. [قدیمی] غرفه و نشیمنگاههای آراسته...
-
آرتزین
فرهنگ فارسی عمید
چاهی که بیشتر در میان دره بین دو دامنه حفر میشود و آب از دهانۀ آن فوران کند.
-
آرشین
فرهنگ فارسی عمید
واحد اندازهگیری طول در روسیه برابر با ۷۱ سانتیمتر.
-
آزرمگین
فرهنگ فارسی عمید
۱. باحیا؛ باشرم.۲. شرمگین؛ شرمسار.
-
آسپیرین
فرهنگ فارسی عمید
از ترکیبات اسیدسالیسیلیک که برای تسکین تب و درد به کار میرود.
-
آستین
فرهنگ فارسی عمید
۱. قسمتی از جامه که از شانه تا مچ دست را میپوشاند.۲. [قدیمی] دهانۀ خیک و مشک.۳. [قدیمی] طریقه و راه.〈 آستین افشاندن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. اشاره کردن.۲. اجازه دادن؛ رخصت دادن: ◻︎ به یغما ملک آستین برفشاند / وز آنجا به تعجیل مرکب براند (سعدی: ۱۰...
-
آفتابگین
فرهنگ فارسی عمید
دارای آفتاب؛ روز آفتابی.