کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناخشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آتاشه
فرهنگ فارسی عمید
کارمند وابستۀ سفارتخانه که دارای مٲموریت مخصوص باشد؛ وابسته.
-
آتشه
فرهنگ فارسی عمید
برق؛ آذرخش.
-
آرشه
فرهنگ فارسی عمید
چوب باریکی که در کنار آن چند رشته موی اسب کشیده شده قرار دارد و برای نواختن ویولون به کار میرود.
-
آزپیشه
فرهنگ فارسی عمید
حریص؛ آزمند.
-
آغال پشه
فرهنگ فارسی عمید
پشهغال؛ درختی که در آن پشۀ بسیار جمع شود؛ درخت نارون.
-
آفروشه
فرهنگ فارسی عمید
حلوایی که با آرد و روغن و عسل یا شیره یا شکر بپزند؛ حلوا: ◻︎ این آفروشهای است دو زاغ است خوالگرش / هردو قرین یکدگر و نیک درخورند (ناصرخسرو: ۴۲۴).
-
ابیشه
فرهنگ فارسی عمید
بیکار: ◻︎ در کوی تو ابیشه همیگردم ای نگار / دزدیده تا مگرت ببینم به بام بر (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۳۰).
-
اتاشه
فرهنگ فارسی عمید
= آتاشه
-
اشپشه
فرهنگ فارسی عمید
= شپشه
-
اشنوشه
فرهنگ فارسی عمید
= عطسه: ◻︎ دَماغ خشک او اشنوشهٴ تر / چو آرد گوش گردون را کند کر (سراجالدین راجی: مجمعالفرس: اشنوشه).
-
اشه
فرهنگ فارسی عمید
صمغی زردرنگ و تلخمزه شبیه کُندُر که در طب قدیم برای دفع سنگ کلیه و درد مفاصل به کار میرفته.
-
اعاشه
فرهنگ فارسی عمید
۱. زندگانی کردن.۲. روزی فراهم آوردن.
-
افروشه
فرهنگ فارسی عمید
= آفروشه
-
افشه
فرهنگ فارسی عمید
گندم نیمکوفته؛ بلغور: ◻︎ گندم افشهای که معهود است / که بُوَد بیشتر رهاوردم (رضیالدین نیشابوری: لغتنامه: افشه).
-
اقمشه
فرهنگ فارسی عمید
= قماش