کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میان درق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آمرغ
فرهنگ فارسی عمید
۱. مایه؛ مقدار؛ قدر؛ قیمت؛ ارج؛ ارز: ◻︎ نداند دل آمرغِ پیوند دوست / بدانگه که با دوست کارش نکوست (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۸).۲. خلاصه.۳. ذخیره؛ بهره.۴. اندکی از چیزی: ◻︎ از عمر نماندهست بر من مگر آمرغ / در کیسه نماندهست بر من مگر آخال (کسائی: ۴۱...
-
ارق
فرهنگ فارسی عمید
رقیقتر؛ نازکتر؛ شفافتر.
-
ازرق
فرهنگ فارسی عمید
۱. کبود؛ نیلگون؛ آبی.۲. (اسم) [قدیمی] خط هفتم جام شراب.
-
استبرق
فرهنگ فارسی عمید
۱. (زیستشناسی) گیاهی شیرهدار با برگهای پَهن و گلهای صورتی و سفید خوشهای و معطر.۲. [قدیمی] پارچهای که با ابریشم و زر بافته میشد؛ دیبا: ◻︎ صحرا گویی که خورنق شده است / بستان همرنگ ستبرق شده است (منوچهری: ۱۶۲).
-
بارق
فرهنگ فارسی عمید
۱. برقزننده؛ برقدار؛ درخشان؛ تابان.۲. ویژگی ابر برقدار.
-
برغ
فرهنگ فارسی عمید
جایی از نهر که با سنگ و خاک جلو آن را ببندند تا آب داخل جوی دیگر شود؛ جایی که آب از نهر وارد جوی کوچک شود؛ سر برغ: ◻︎ چو شمع از عشق هر دم بازخندم / به پیش چشم برغی بازبندم (عطار: لغتنامه: برغ).
-
برق
فرهنگ فارسی عمید
۱. درخشش؛ درخشندگی.۲. (فیزیک) الکتریسیته.۳. جرقهای که در اثر نزدیک شدن الکتریسیتۀ منفی و مثبت تولید میشود.۴. نوری که در اثر اصطکاک یا انفجار ابرها در آسمان میدرخشد؛ آذرخش؛ آدرخش؛ آسماندرخش؛ ارتجک؛ بیر؛ کنور.〈 برق خاطف: [قدیمی] درخشندگی شدید ...
-
بزمرغ
فرهنگ فارسی عمید
نوعی شترمرغ کوچک.
-
بوارق
فرهنگ فارسی عمید
= بارقه
-
بیرق
فرهنگ فارسی عمید
پارچهای سفید یا رنگین که بر آن نقشی باشد و بر سر چوب کنند و علامت یک کشور، دسته، یا حزب باشد؛ پرچم؛ علم؛ رایت.
-
پیل مرغ
فرهنگ فارسی عمید
= بوقلمون
-
تحرق
فرهنگ فارسی عمید
سوختن؛ سوخته شدن.
-
تخم مرغ
فرهنگ فارسی عمید
جسمی تقریباً بیضوی با پوستی نسبتاً محکم که در شکم مرغ خانگی تولید میشود، و از چند قسمت تشکیل میشود: ۱) پوست آهکی که دارای منافذ ریز برای تنفس نطفه است، ۲) پوست نازکی که در داخل پوست آهکی وجود دارد، ۳) آلبومین یا سفیدۀ تخم که مایع لزج بیرنگی است و ...
-
ترغ
فرهنگ فارسی عمید
اسب سرخرنگ؛ کَهَر.
-
تطرق
فرهنگ فارسی عمید
راه یافتن؛ راه پیدا کردن بهسوی چیزی یا کسی.