کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُلَاقٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب دوغ
فرهنگ فارسی عمید
-
آرخالق
فرهنگ فارسی عمید
= ارخالق
-
آروغ
فرهنگ فارسی عمید
باد صداداری که از راه گلو بیرون آید؛ رچک؛ آجل: ◻︎همیشه لب مرد بسیارخوار / در آروغ بد باشد از ناگوار (نظامی۵: ۱۰۹۹).
-
آریغ
فرهنگ فارسی عمید
۱. دلسردی.۲. کینه و عداوتی که از کسی در دل کس دیگر پیدا شود؛ نفرت: ◻︎ آه از غم آن نگار بدمهر / کآریغ ز من به دل گرفته (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۲۰ حاشیه).
-
آزوق
فرهنگ فارسی عمید
= آذوقه
-
آژغ
فرهنگ فارسی عمید
شاخهای که از درخت خرما یا تاک ببرند.
-
آژوغ
فرهنگ فارسی عمید
= آژغ
-
آسموغ
فرهنگ فارسی عمید
دیوی از پیروان اهریمن که به سخنچینی و دروغ گفتن میپردازد: ◻︎ گفتهاش جملگی دروغ بُوَد / او سخنچین چو آسموغ بُوَد (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۴).
-
آشفته دماغ
فرهنگ فارسی عمید
۱. آشفتهمغز؛ آشفتهعقل.۲. پریشانحواس؛ غمگین.
-
آشوغ
فرهنگ فارسی عمید
۱. غریب؛ بیگانه.۲. مجهول؛ غیرمعروف؛ ناشناس؛ گمنام: ◻︎ چه کنم از جفای دهر که من / هستم آشوغ در میان شما (طرطری: لغتنامه: آشوغ).
-
آفاق
فرهنگ فارسی عمید
۱. کرانههای آسمان.۲. کشورها.۳. جهان هستی؛ وجود.۴. [قدیمی] همۀ جهان؛ مردم جهان.۵. [قدیمی] کنارها؛ اطراف.
-
آق
فرهنگ فارسی عمید
سفید؛ سپید.
-
آلاچیق
فرهنگ فارسی عمید
۱. نوعی از خیمه.۲. خانۀ چوبی و سایبانی از برگ و ساقۀ درختان که در باغ یا صحرا درست کنند.
-
آمرغ
فرهنگ فارسی عمید
۱. مایه؛ مقدار؛ قدر؛ قیمت؛ ارج؛ ارز: ◻︎ نداند دل آمرغِ پیوند دوست / بدانگه که با دوست کارش نکوست (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۸).۲. خلاصه.۳. ذخیره؛ بهره.۴. اندکی از چیزی: ◻︎ از عمر نماندهست بر من مگر آمرغ / در کیسه نماندهست بر من مگر آخال (کسائی: ۴۱...
-
آمیغ
فرهنگ فارسی عمید
۱. آمیزش؛ آمیختن.۲. مباشرت.۳. نزدیکی کردن؛ جماع: ◻︎ بسی گرد آمیغ خوبان مگرد / که تن سست و جان کم کند، روی زرد (اسدی: ۲۴۲).۴. آمیخته؛ ممزوج (در ترکیب با کلمۀ دیگر): زهرآمیغ، عنبرآمیغ، نوشآمیغ، مرگآمیغ: ◻︎ آه از این جور بدزمانهٴ شوم / همه شادی او غما...