کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منخدش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب گردش
فرهنگ فارسی عمید
۱. نوبت آب گرفتن برای کشتزار.۲. تندرو: ◻︎ آبگردش مرکبی کز چابکی هنگام تک / نعل سخت او ز خاک نرم انگیزد غبار (ازرقی: ۲۴).
-
اکدش
فرهنگ فارسی عمید
۱. دورگه؛ انسان یا حیوان که از دو نژاد باشد: ◻︎ نگاری اکدش است این نقش دمساز / پدر هندو و مادر ترک طنّاز (نظامی۲: ۳۴۰).۲. [مجاز] دوچیز که با هم مخلوط و ممزوج شده باشد.۳. [مجاز] محبوب و مطلوب.۴. [مجاز] نفس انسانی. Δ به اعتبار اینکه مرکب از لاهوت...
-
بندش
فرهنگ فارسی عمید
پنبۀ زدهشده و گلولهکردهشده برای رشتن؛ غنده؛ بنجک.
-
بودش
فرهنگ فارسی عمید
= بودن
-
پندش
فرهنگ فارسی عمید
پنبۀ زدهشده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند؛ گلولۀ پنبۀ حلاجیکرده؛ غنده؛ پنجک.
-
چندش
فرهنگ فارسی عمید
حالتی که از دیدن چیزی ناخوشایند به انسان دست بدهد.
-
دش
فرهنگ فارسی عمید
۱. بد؛ زشت.۲. ضد (در اول بعضی کلمات): دشخوار، دشمن، دشنام.
-
دش
فرهنگ فارسی عمید
۱. شبیه؛ نظیر.۲. خودآرایی؛ خودنمایی: ◻︎ از قُش خود وز دش خود بازره / که سوی شه یافت آن شهباز ره (مولوی: ۷۶۱).
-
دندش
فرهنگ فارسی عمید
۱. غرغر.۲. سخن گفتن زیر لب.
-
رندش
فرهنگ فارسی عمید
ریزه و تراشۀ چیزی؛ ریزه و تراشه که هنگام تراشیدن چوب یا چیز دیگر فرومیریزد.
-
زندش
فرهنگ فارسی عمید
تحیت؛ درود و سلام.
-
سال گردش
فرهنگ فارسی عمید
گردش سال؛ تجدید سال؛ شروع شدن سال نو.
-
غلام گردش
فرهنگ فارسی عمید
دیوار یا دالان حائل میان حرمسرا و قسمت بیرونی عمارت؛ راهرو؛ کریدور.
-
غندش
فرهنگ فارسی عمید
= غنده
-
قش ودش
فرهنگ فارسی عمید
۱. کّروفّر.۲. قیلوقال: ◻︎ این قشودش هست جبر و اختیار / از ورای این دو آمد جذب یار (مولوی: ۷۶۱).