کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معترش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آزارش
فرهنگ فارسی عمید
آزار؛ آزردگی؛ رنجش: ◻︎ چنان داشتم ملک را پیش و پس / که آزارشی نامد از کس به کس (نظامی۵: ۱۴/۹).
-
آسمان غرش
فرهنگ فارسی عمید
رعد؛ تندر.
-
آغارش
فرهنگ فارسی عمید
۱. خیسیدگی؛ نمکشیدگی.۲. آغشتگی.
-
ابرش
فرهنگ فارسی عمید
۱. اسبی که خالهای مخالف رنگ (خصوصاً سرخ و سفید) خود داشته باشد.۲. [مجاز] رنگارنگ.
-
ارش
فرهنگ فارسی عمید
۱. دیه؛ تاوان.۲. مابهالتفاوت ارزش کالای سالم و معیوب که فروشنده باید به خریدار بپردازد.
-
ارش
فرهنگ فارسی عمید
واحد اندازهگیری طول، تقریباً برابر با نیم متر که بر مبنای فاصلۀ سر انگشتِ میانۀ دست تا آرنج اندازهگیری میشد؛ ذراع: ◻︎ به کف ماروش نیزهٴ دهارش / ز خون عدو یافته پرورش (هاتفی: مجمعالفرس: ارش).
-
انبارش
فرهنگ فارسی عمید
۱. پر کردن بهصورت مداوم و مکرر.۲. (صفت) پرکردنی؛ هرچه که درون چیزی را با آن پر کنند.
-
انگارش
فرهنگ فارسی عمید
۱. پندار؛ وهم؛ گمان.۲. (اسم) قصه؛ افسانه.۳. (اسم) [قدیمی] علم ریاضی؛ ریاضیات.
-
بارش
فرهنگ فارسی عمید
۱. ریختن برف یا باران از آسمان.۲. (اسم) باران؛ برف.
-
برش
فرهنگ فارسی عمید
خوراک آبدار که با گوشت، برگ کلم، گوجهفرنگی، و بعضی چیزهای دیگر تهیه میشود.
-
برش
فرهنگ فارسی عمید
۱. بریدن.۲. بریدن پارچه طبق اندازۀ معیّن، برای دوختن پارچه.۳. (اسم) قاچ خربزه یا هندوانه.۴. [عامیانه، مجاز] لیاقت و شایستگی در انجام کار.۵. تیز بودن؛ برندگی.۶. (اسم) [مجاز] مقطعی از زمان.
-
پذیرش
فرهنگ فارسی عمید
۱. پذیرفتاری؛ پذرفتاری؛ قبول.۲. تعهد؛ آگرمان.۳. فرمان برداری.۴. (اسم) قسمتی در بیمارستان، هتل و امثال آن که وظیفۀ متصدی آن ثبتنام مراجعین است.
-
پرش
فرهنگ فارسی عمید
۱. پریدن از روی چیزی؛ پرواز.۲. جهیدن؛ جستن.〈 پرش ارتفاع: (ورزش) در دومیدانی، پریدن از روی طناب یا مانع دیگر که در ارتفاع ۲ متر یا کمتر یا بیشتر قرار داده شده.〈 پرش با نیزه: (ورزش) در دومیدانی، پرش ارتفاع به کمک نیزهای بلند.〈 پرش طول: ...
-
پرورش
فرهنگ فارسی عمید
۱. عمل پروردن: پرورش ماهی.۲. تربیت.۳. (اسم) مجموعۀ هنجارهای جامعه؛ آداب.۴. [قدیمی] پرورده شدن.۵. (اسم) [قدیمی] خورش؛ خوراک.〈 پرورش دادن: (مصدر متعدی)۱. پروراندن.۲. تربیت کردن.〈 پرورش یافتن: (مصدر لازم) = پرورش
-
ترش
فرهنگ فارسی عمید
۱. هر چیزی که طعم ترشی داشته باشد.۲. [مجاز] بداخلاق.〈 ترشوشیرین: هر چیزی که دارای مزهای آمیخته از ترشی و شیرینی باشد، مانندِ سرکنگبین؛ میخوش؛ مَلَس.