کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرد روغن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ارغن
فرهنگ فارسی عمید
= ارغنون
-
پیغن
فرهنگ فارسی عمید
= سداب
-
تضاغن
فرهنگ فارسی عمید
با هم کینه ورزیدن؛ کینۀ یکدیگر را در دل گرفتن؛ کینهجویی کردن.
-
تیقن
فرهنگ فارسی عمید
یقین داشتن؛ بیگمان دانستن؛ باور کردن؛ بهتحقیق دانستن.
-
جوغن
فرهنگ فارسی عمید
جواز؛ هاون سنگی.
-
حقن
فرهنگ فارسی عمید
بازداشتن؛ نگهداشتن؛ حبس کردن.
-
ذقن
فرهنگ فارسی عمید
زنخ؛ چانه؛ زنخدان.
-
روغن
فرهنگ فارسی عمید
۱. مادهای چرب و غیرمحلول در آب که انواع مختلف گیاهی، حیوانی، و صنعتی دارد.۲. [قدیمی] مادهای که از پیه به دست میآوردند و برای مشتعل کردن چراغ به کار میبردند؛ روغن چراغ.〈 روغن حیوانی: روغنی که از کره، دنبه، و پیه گاو و گوسفند تهیه میشود.&lang...
-
زراغن
فرهنگ فارسی عمید
= زراغنگ
-
زغن
فرهنگ فارسی عمید
پرندهای شبیه کلاغ و کمی کوچکتر از آن که جانوران کوچک را شکار میکند؛ موشربا؛ چوژهربا؛ گوشتربا؛ گنجشک سیاه؛ خادوخات؛ غلیواج؛ کلیواج؛ کلیواژ؛ پندو جنگلاهی؛ چنکلاهی؛ چنگلانی.
-
ضغن
فرهنگ فارسی عمید
آرامیدن.
-
غن
فرهنگ فارسی عمید
سنگی که بر تیر عصاری میبستند تا دانه در زیر آن فشرده و روغنش گرفته شود؛ سنگ عصاری: ◻︎ جمله صید این جهانیم ای پسر / ما چو صعوه مرگ بر سان زغن ـ هر گلی پژمرده گردد زو نه دیر / مرگ بفشارد همه در زیر غن (رودکی: ۵۰۵).
-
فالنجیقن
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی با برگهای باریک، گلهای سفید شبیه سوسن، و تخمی سیاه و کوچکتر از عدس که در گذشته مصرف دارویی داشته و جهت معالجۀ گزیدگی حشرات به کار میرفته.
-
فرغن
فرهنگ فارسی عمید
= فرکن
-
قدغن
فرهنگ فارسی عمید
ممنوع؛ غیرمجاز.〈 قدغن کردن: (مصدر متعدی) ممنوع کردن.