کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرتطم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اتم
فرهنگ فارسی عمید
تمامتر؛ کاملتر.
-
اتم
فرهنگ فارسی عمید
۱. (شیمی، فیزیک) کوچکترین جزء از یک عنصر شیمیایی که دارای خواص آن عنصر است.
-
استم
فرهنگ فارسی عمید
= ستم
-
بطم
فرهنگ فارسی عمید
= بَنه
-
بیستم
فرهنگ فارسی عمید
آنکه یا آنچه در مرتبۀ بیست واقع شده.
-
تتم
فرهنگ فارسی عمید
= سماق
-
تحتم
فرهنگ فارسی عمید
۱. حتم شدن؛ واجب شدن؛ لازم گشتن.۲. چیزی را بر خود واجب کردن.۳. شادمانی و خوشرویی کردن.
-
تلاطم
فرهنگ فارسی عمید
۱. [مجاز] آشفتگی.۲. خروشیدن و به یکدیگر خوردن امواج دریا.
-
تم
فرهنگ فارسی عمید
= آبمروارید: ◻︎ نرگس نشان سروری اندر جبین تو / بیند اگرچه در بصرش آفت تم است (ابنیمین: ۲۴).
-
تم
فرهنگ فارسی عمید
۱. (ادبی) موضوع؛ مبحث.۲. ماده؛ مایه.۳. (ادبی) موضوع انشا.۴. (موسیقی) زمینۀ یک آهنگ موسیقی؛ آهنگی که موضوع یک قطعه موسیقی است؛ موضوع یا ملودی مقدم یک آهنگ.
-
تمتم
فرهنگ فارسی عمید
منگولهای که از موهای دم غژغاو درست میکردند و سپاهیان آن را از نیزه و علم میآویختند یا بر گردن اسب میبستند؛ پرچم.
-
تمتم
فرهنگ فارسی عمید
= سماق
-
حتم
فرهنگ فارسی عمید
۱. حتمی.۲. (قید) [عامیانه] یقیناً؛ قطعاً.۳. [قدیمی] آنچه بهجا آوردنش لازم و واجب است؛ لازم؛ واجب.
-
حطم
فرهنگ فارسی عمید
شکستن؛ خرد کردن.
-
خاتم
فرهنگ فارسی عمید
۱. نقوش و طرحهای تزیینی که با ریزههای عاج، استخوان، چوب، و فلز پدید آورده باشند و برای زینتکاری و نقشونگار کردن قوطی، جعبه، قاب عکس، و سایر اشیای چوبی به کار میرود.۲. [قدیمی] انگشتر؛ انگشتری.۳. [قدیمی] نگین انگشتری.۴. [قدیمی] مُهر.۵. [قدیمی] پای...