کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدارراس الجدی حاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب تره
فرهنگ فارسی عمید
= بولاغاوتی
-
آب خواره
فرهنگ فارسی عمید
هر ظرفی که با آن آب یا شراب میخوردند.
-
آبغوره
فرهنگ فارسی عمید
افشرۀ غوره؛ آبی که از غوره میگیرند و برای ترش ساختن طعم غذا به کار میبرند.〈 آبغوره گرفتن: (مصدر لازم)۱. گرفتن آب از غوره.۲. [عامیانه، مجاز] گریه کردن؛ اشک ریختن.
-
آتش پاره
فرهنگ فارسی عمید
۱. پارۀ آتش؛ اخگر.۲. [عامیانه، مجاز] زرنگ؛ چابک.۳. (صفت) [عامیانه، مجاز] موذی.۴. کودک شریر.
-
آتشگیره
فرهنگ فارسی عمید
= چخماق
-
آرواره
فرهنگ فارسی عمید
هریک از دو قسمت استخوان بالا و پایین فک که دندانها روی آن قرار دارد.〈 آروارهٴ بالا: (زیستشناسی) استخوان آروارۀ بالایی؛ فک اعلی.〈 آروارهٴ پایین: (زیستشناسی) استخوان متحرک آروارۀ زیرین؛ فک اسفل.
-
آسمان دره
فرهنگ فارسی عمید
کهکشان: ◻︎ به کوچهای که روی با کف گهرافشان / چو آسماندره سازی ز بس گهر باری (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۹).
-
آشکاره
فرهنگ فارسی عمید
آشکار؛ آشکارا؛ پدیدار؛ پیدا؛ نمایان: ◻︎ فرصت شمر طریقهٴ رندی که این نشان / چون راه گنج بر همهکس آشکاره نیست (حافظ: ۱۶۳).
-
آغاره
فرهنگ فارسی عمید
دوال یا تسمه که کفشدوز بر درز میان رویه و تخت کفش بدوزد تا آب و خاک درون کفش نرود.
-
آفره
فرهنگ فارسی عمید
مکافات.
-
آکرکره
فرهنگ فارسی عمید
= عاقرقرحا
-
آواره
فرهنگ فارسی عمید
۱. گمگشته.۲. سرگشته؛ سرگردان.۳. بیخانمان؛ دربهدر.۴. دور از وطن.
-
آهوبره
فرهنگ فارسی عمید
۱. برۀ آهو؛ آهوبچه؛ بچۀ آهو.۲. = هوبره
-
ابخره
فرهنگ فارسی عمید
۱. [جمعِ بُخار] = بخار۲. [جمعِ بخور] = بخور۲
-
ابره
فرهنگ فارسی عمید
رویۀ لباس؛ رویه.