کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مختفض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تحت الحفظ
فرهنگ فارسی عمید
در حال نگهبانی و محافظت.
-
تحفظ
فرهنگ فارسی عمید
۱. خود را حفظ کردن؛ خودداری کردن؛ هوشیار و بیدار بودن و پرهیز کردن؛ خود را نگه داشتن.۲. خویشتنداری.
-
تلفظ
فرهنگ فارسی عمید
سخن گفتن؛ بیان کردن؛ ادا کردن لفظ.
-
حافظ
فرهنگ فارسی عمید
۱. حفظکننده؛ نگهدارنده؛ نگهبان؛ نگهدار.۲. ازبَردارنده.۳. ویژگی کسی که تمام یا بخشی از قرآن را حفظ است.
-
حفظ
فرهنگ فارسی عمید
۱. نگهبانی کردن؛ نگهداری کردن.۲. جلوگیری از نابود شدن چیزی.۳. یاد گرفتن و ازبر کردن شعر یا مطلبی.
-
خافض
فرهنگ فارسی عمید
پستکننده؛ خوارکننده.
-
خداحافظ
فرهنگ فارسی عمید
هنگام وداع و جدا شدن از یکدیگر گفته میشود؛ خدانگهدار.
-
خفض
فرهنگ فارسی عمید
پست کردن؛ فرود آوردن.〈 خفض جناح: [قدیمی، مجاز] تواضع؛ فروتنی.
-
رافض
فرهنگ فارسی عمید
۱. ترککننده.۲. واگذارنده.۳. دورکننده؛ دوراندازنده.
-
رفض
فرهنگ فارسی عمید
۱. واگذاشتن؛ ترک کردن.۲. در اصطلاح اهل سنت، گرایش به عقاید شیعه؛ شیعه بودن.
-
روافض
فرهنگ فارسی عمید
= رافضی
-
قنافذ
فرهنگ فارسی عمید
= قنفذ
-
قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
= جوجهتیغی
-
لفظ
فرهنگ فارسی عمید
۱. حرفی که از دهان بیرون آید؛ کلمه.۲. سخن؛ گفتار.
-
متحفظ
فرهنگ فارسی عمید
آگاه؛ هوشیار.