کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متوقش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ارقش
فرهنگ فارسی عمید
۱. دارای خالهای سیاهوسفید.۲. ویژگی انسان یا حیوانی که خالهای سیاهوسفید داشته باشد.
-
جغش
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی صحرایی که در اوایل بهار میروید و با سرکه خورده میشود؛ جغاره؛ جغازه.
-
خوش نقش
فرهنگ فارسی عمید
۱. ویژگی قالی یا پارچهای که نقشونگار و رنگآمیزی زیبا دارد.۲. [مجاز] دارای شانس خوب در بازی ورق.
-
غش
فرهنگ فارسی عمید
حالت از بین رفتن هوشیاری، بهسبب بیماریهای عصبی، قلبی، و مانند آنها؛ بیهوشی.〈 غش کردن: (مصدر لازم) (پزشکی) از حال رفتن بهسبب هیجان حاد یا بیماری قلبی؛ بیهوش شدن: ◻︎ زآن شراب ناب بیغش ده که اندر صومعه / صوفی صافی برای جرعهای غش میکند (سلما...
-
غش
فرهنگ فارسی عمید
ظاهر ساختن خلاف آنچه در دل باشد؛ خیانت؛ خدعه؛ گول زدن.〈 غش کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] خیانت کردن.
-
غش
فرهنگ فارسی عمید
۱. عمل آمیختن چیزی بیارزش با چیزی باارزش؛ تقلب.۲. (اسم) [قدیمی] مادهای بدلی که در چیزی گرانبها داخل شده باشد؛ ناخالصی.۳. [قدیمی، مجاز] تزویر؛ ریا؛ دورنگی: ◻︎ خوش بُوَد گر محک تجربه آید به میان/ تا سیهروی شود هرکه در او غش باشد (حافظ: ۳۲۶).&la...
-
مبرقش
فرهنگ فارسی عمید
زینتیافته بهرنگهای مختلف؛ رنگارنگ.
-
منتقش
فرهنگ فارسی عمید
نقششده؛ کندهکاریشده.
-
منقش
فرهنگ فارسی عمید
۱. دارای نقشونگار.۲. رنگآمیزیشده.
-
نقش
فرهنگ فارسی عمید
۱. تصویر؛ شکل.۲. (سینما، تئاتر) [مجاز] شخصیت کسی در فیلم، تئاتر و مانند آن؛ کاراکتر.۳. (ادبی) حالت نحوی کلمه در جمله.۴. [مجاز] اثری که روی زمین یا چیزی باقی مانده باشد: نقش پایش روی زمین بود.۵. کارکرد؛ عملکرد: او در موفقیت من نقش بزرگی داشت.〈 ن...