کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متناهض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تجهز
فرهنگ فارسی عمید
آماده گشتن؛ آماده شدن برای سفر یا برای کاری؛ مهیا شدن.
-
حض
فرهنگ فارسی عمید
کسی را به کاری برانگیختن؛ برانگیختن.
-
حظ
فرهنگ فارسی عمید
۱. خوشی؛ لذت.۲. (اسم) [قدیمی] بهره؛ نصیب.۳. [قدیمی] بهره بردن؛ نصیب بردن.
-
داحض
فرهنگ فارسی عمید
باطل.
-
لحظ
فرهنگ فارسی عمید
از گوشۀ چشم به چیزی نگریستن.
-
مجاهز
فرهنگ فارسی عمید
۱. کسی که اسباب کاری را فراهم کند.۲. حریف قمار؛ حریف در بازی نرد، شطرنج، و جز آن.
-
مجهز
فرهنگ فارسی عمید
دارای امکانات و وسایل لازم؛ تجهیزشده؛ آماده؛ مهیا؛ آمادهشده.
-
محض
فرهنگ فارسی عمید
۱. هرچیز خالص که با چیز دیگر آمیخته نشده باشد؛ خالص.۲. صرف؛ بیچونوچرا.۳. [مقابلِ کاربردی] علمی که تنها جنبۀ نظری دارد: شیمی محض.
-
منتهز
فرهنگ فارسی عمید
کسی که در پی فرصت میگردد و فرصت را غنیمت شمارد؛ فرصتیابنده.
-
ناهض
فرهنگ فارسی عمید
۱. برخیزنده؛ برخاسته.۲. ویژگی جوجۀ پرنده که قادر به پریدن شده باشد.
-
نواهض
فرهنگ فارسی عمید
= ناهضه
-
هزاهز
فرهنگ فارسی عمید
۱. فتنهها و حوادثی که مردم را به جنبوجوش بیاورد: ◻︎ روارو برآمد ز راه نبرد / هزاهز درآمد به مردان مرد (نظامی۵: ۸۳۵).۲. جنگها؛ شداید.