کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مترزن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آبزن
فرهنگ فارسی عمید
ظرف بزرگ فلزی، چینی یا سفالی که در آن بدن خود را شستوشو دهند؛ حوض کوچک؛ وان؛ آبشنگ؛ آبسنگ: ◻︎ همی خون دام و دد و مرد و زن / بریزد کند در یکی آبزن ـ مگر کاو سر و تن بشوید به خون / شود فال اخترشناسان نگون (فردوسی: ۱/۷۷).
-
اذن
فرهنگ فارسی عمید
اجازه؛ رخصت؛ فرمان.
-
اذن
فرهنگ فارسی عمید
گوش.
-
ارزن
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی از تیرۀ گندمیان با بوتۀ کوچک، ساقههای کوتاه و نازک، و دانههای ریز که بیشتر خوراک پرندگان است و گاهی از آرد آن نان میپزند.
-
ازن
فرهنگ فارسی عمید
گازی سمّی، آبیرنگ، و موجود در طبقات فوقانی جو، با بوی تند که هنگام رعدوبرق یا در اطراف ماشینهای برق تولید میشود و برای تصفیۀ آب و از بین بردن میکروبها به کار میرود.
-
بابزن
فرهنگ فارسی عمید
سیخ آهنی یا چوبی که گوشت را به آن بکشند و روی آتش کباب کنند؛ سیخ کباب: ◻︎ تا سحر هر شب چنان چون میتپم / جوزۀ زنده تپد بر بابزن (آغاجی: شاعران بیدیوان: ۱۹۵).
-
بابیزن
فرهنگ فارسی عمید
سیخ کباب.
-
بادبزن
فرهنگ فارسی عمید
وسیلهای برای بهحرکت در آوردن هوا و ایجاد باد.
-
بادبیزن
فرهنگ فارسی عمید
= بادبزن
-
بادزن
فرهنگ فارسی عمید
= بادبزن
-
برزن
فرهنگ فارسی عمید
۱. قسمتی از شهر شامل چند خیابان و کوچه؛ کوی؛ محله.۲. شعبهای از شهرداری که به امور یک کوی یا محله رسیدگی میکند.
-
برزن
فرهنگ فارسی عمید
= بریجن
-
بریشم زن
فرهنگ فارسی عمید
= ابریشم: ◻︎ بریشمزن نواها برکشیده / بریشمپوش پیراهن دریده (نظامی۲: ۳۴۲).
-
بش زن
فرهنگ فارسی عمید
کسی که پیشهاش چسباندن و بند زدن ظرفهای شکسته است؛ بندزن.
-
بندزن
فرهنگ فارسی عمید
کسی که پیشهاش به هم چسباندن و بند زدن ظرفهای شکسته است؛ بشزن.