کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماشین کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آجدن
فرهنگ فارسی عمید
= آجیدن
-
آجیدن
فرهنگ فارسی عمید
۱. فروکردن سوزن یا درفش یا نشتر در چیزی؛ بخیه زدن؛ سوزن زدن؛ سوراخ کردن.۲. دندانهدار ساختن سطح چیزی، مثل دندانهها و ناهمواریهای سوهان یا سطح سنگ آسیا.
-
آچاردن
فرهنگ فارسی عمید
۱. درهم آمیختن: ◻︎ فلک مر خاک را ای خاکخور در میوه و دانه / ز بهر تو به شور و چرب و شیرین میبیاچارد (ناصرخسرو: ۲۰۲).۲. چاشنی و آچار به خوراک زدن.
-
آرامانیدن
فرهنگ فارسی عمید
آرام دادن؛ آرام کردن؛ آرامش دادن؛ آرام ساختن.
-
آرامیدن
فرهنگ فارسی عمید
= آرمیدن
-
آراییدن
فرهنگ فارسی عمید
= آراستن
-
آردن
فرهنگ فارسی عمید
۱. کفگیر.۲. آبکش؛ پالاون.
-
آرمیدن
فرهنگ فارسی عمید
۱. آرام گرفتن؛ آرام شدن؛ آسودن؛ آسوده شدن؛ آرامش یافتن.۲. خوابیدن؛ کم شدن؛ از جوشوخروش افتادن؛ آزاد شدن؛ رهایی یافتن.
-
آزاردن
فرهنگ فارسی عمید
= آزردن: ◻︎ چو من حق فرزند بگذاردم / کسی را به گیتی نیازاردم (فردوسی: ۶/۲۳۵).
-
آزدن
فرهنگ فارسی عمید
= آجیدن
-
آزردن
فرهنگ فارسی عمید
۱. آزار دادن؛ آزرده کردن؛ رنجاندن؛ رنجه ساختن: ◻︎ مشو شادمان گر بدی کردهای / که آزرده گردی گر «آزردهای» (فردوسی: ۷/۴۴۶ حاشیه).۲. (مصدر لازم) رنجه شدن؛ دلتنگ شدن؛ رنجیدن.
-
آزمودن
فرهنگ فارسی عمید
۱. آزمایش کردن؛ امتحان کردن.۲. تجربه کردن.۳. خوبی و بدی چیزی را سنجیدن؛ وارسی کردن.۴. تمرین کردن.
-
آزندن
فرهنگ فارسی عمید
= آجیدن
-
آزیدن
فرهنگ فارسی عمید
= آجیدن
-
آژدن
فرهنگ فارسی عمید
۱. = آجیدن: ◻︎ میندیش ازآن کآن نشاید بُدَن / که نتوانی آهن به آب آژدن (فردوسی۲: ۲۳۱۴).۲. [مجاز] = آزردن: ◻︎ زبان را نگهدار باید بُدَن / نباید زبان را به زهر آژدن (فردوسی: ۶/۳۴۹ حاشیه).