کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لصیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اراجیف
فرهنگ فارسی عمید
سخنان بیهوده، دروغ، و بیاصل.
-
ازاحیف
فرهنگ فارسی عمید
= زحاف
-
اسکاتیف
فرهنگ فارسی عمید
روغنی که از جوشاندن بعضی املاح فلزی در روغن کتان به دست میآید و در نقاشی برای زودتر خشک شدن رنگ به کار میرود.
-
الیف
فرهنگ فارسی عمید
۱. الفتگرفته؛ خوگرفته.۲. یار؛ دوست؛ همدم.
-
بقیةالسیف
فرهنگ فارسی عمید
کسانی که از دم تیغ دشمن جان بهدر بردهاند؛ باقیماندۀ سپاه شکستخورده.
-
تالیف
فرهنگ فارسی عمید
۱. [مقابلِ تصنیف] نوشتن و فراهم آوردن کتابی که مطالب آن را از کتابهای دیگر اقتباس کرده باشند.۲. (اسم) اثری که با این روش نوشته شده است.۳. [قدیمی] پیوند.
-
تجافیف
فرهنگ فارسی عمید
= تجفاف
-
تجاویف
فرهنگ فارسی عمید
= تجویف
-
تجفیف
فرهنگ فارسی عمید
خشک کردن؛ خشکاندن.
-
تجویف
فرهنگ فارسی عمید
جوف و درون چیزی.
-
تحریف
فرهنگ فارسی عمید
۱. تغییر دادن، تبدیل کردن و گردانیدن کلام کسی از وضع و طرز و حالت اصلی خود.۲. بعضی حروف کلمه را عوض کردن و تغییر دادن معنی آن.
-
تحلیف
فرهنگ فارسی عمید
سوگند دادن.
-
تخفیف
فرهنگ فارسی عمید
۱. سبک کردن.۲. کاستن.۳. (ادبی) در دستور زبان، مختصر ساختن کلمه با کم کردن یکی از حروف یا حذف تشدید برای سهولت تلفظ یا ضرورت شعر، مثل «گاه» و «گه»، «کلاه» و «کُلَه»، «اگر» و «ار».
-
تخلیف
فرهنگ فارسی عمید
۱. خلیفه گردانیدن کسی بهجای خود.۲. کسی یا چیزی بعد از خود باقی گذاشتن؛ واپس گذاشتن.
-
تخویف
فرهنگ فارسی عمید
ترسانیدن؛ بیم دادن.