کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لبوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آزادمیوه
فرهنگ فارسی عمید
نوعی شیرینی که با مغز بادام، پسته، قند، شکر، یا عسل درست میکنند.
-
آلاوه
فرهنگ فارسی عمید
شعلۀ آتش؛ زبانۀ آتش؛ الو: ◻︎ ز چشمان آنقدر اخگر ببارم / که گیتی سربهسر آلاوه گیرد (باباطاهر: لغتنامه: آلاوه).
-
آوه
فرهنگ فارسی عمید
آوخ؛ آه؛ وای؛ دریغ؛ دریغا.
-
اتاوه
فرهنگ فارسی عمید
۱. رشوه.۲. باج؛ خراج.
-
اخوه
فرهنگ فارسی عمید
= اَخ۲
-
استوه
فرهنگ فارسی عمید
= ستوه〈 استوه شدن (گشتن): (مصدر لازم) [قدیمی] درمانده شدن: ◻︎ ز بس کآن سپه کوه تا کوه شد / ز انبوه او کوه استوه شد (فردوسی: لغتنامه: استوه).
-
اسوه
فرهنگ فارسی عمید
۱. قدوه؛ مقتدا؛ پیشوا؛ پیشرو.۲. الگو؛ سرمشق.
-
اشکوه
فرهنگ فارسی عمید
۱. شکوه؛ جاه و جلال؛ شٲن و شوکت.۲. مهابت؛ هیبت: ◻︎ صدق موسی بر عصا و کوه زد / بلکه بر دریای پراشکوه زد (مولوی: ۷۸۶).
-
انبوه
فرهنگ فارسی عمید
۱. پر.۲. بسیار.۳. پیچیده؛ درهم.۴. یکجاجمعشده؛ بههمپیوسته.
-
انداوه
فرهنگ فارسی عمید
۱. ماله؛ مالۀ بنایی که با آن گل یا گچ به دیوار میمالند.۲. شکوه؛ شکایت.
-
اندوه
فرهنگ فارسی عمید
غم؛ غصه؛ دلگیری؛ گرفتگی دل.
-
باروح
فرهنگ فارسی عمید
۱. باصفا؛ دلگشا؛ بانشاط.۲. خوشایند.
-
باشکوه
فرهنگ فارسی عمید
شکوهمند؛ باجلال.
-
بالقوه
فرهنگ فارسی عمید
۱. ویژگی آنچه میتواند به وجود آید ولی هنوز به وجود نیامده.۲. (قید) با امکان بروز در آینده.
-
بدوح
فرهنگ فارسی عمید
در باور قدما، فرشتۀ موکل بر نامهها و مراسلات. Δ سابقاً بالای نامهها مینوشتند «یا بدوح».