کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لبز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بادبز
فرهنگ فارسی عمید
پاییز؛ فصل خزان.
-
بز
فرهنگ فارسی عمید
= بزیدن
-
بز
فرهنگ فارسی عمید
آیین؛ روش؛ رسم.
-
بز
فرهنگ فارسی عمید
= پژ۱
-
بز
فرهنگ فارسی عمید
پارچه یا جامۀ کتانی یا پنبهای.
-
بز
فرهنگ فارسی عمید
پستانداری اهلی، علفخوار، و نشخوارکننده با ریش، دم کوتاه، و شاخهای خمیده.〈 بز آوردن: (مصدر لازم) در قماربازی بد آوردن و باختن.〈 بز کوهی: (زیستشناسی) حیوانی علفخوار شبیه آهو با شاخهای بلند و ریش دراز که برای گوشتش شکار میشود؛ بز نر؛ پاز...
-
بزبز
فرهنگ فارسی عمید
= وز
-
پاسبز
فرهنگ فارسی عمید
۱. بدقدم.۲. دلال؛ میانجی.
-
پنبه بز
فرهنگ فارسی عمید
پنبهزن.
-
پیش قبض
فرهنگ فارسی عمید
آنچه زودتر به چنگ آید و گرفته شود.
-
تربز
فرهنگ فارسی عمید
۱. هندوانه.۲. خیار.۳. بادرنگ.
-
تربز
فرهنگ فارسی عمید
تُرُب.
-
جربز
فرهنگ فارسی عمید
= گربز
-
جهبذ
فرهنگ فارسی عمید
۱. کسی که نزد عمال خلیفه بر عهده میگرفت که خراج مقرر را از مردم وصول کند و به عمال خراج یا به دیوان تحویل بدهد و مردم مالیات خود را توسط او به دیوان میپرداختند.۲. دانشمند بزرگ.
-
خبز
فرهنگ فارسی عمید
نان پختن.