کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لافو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
العفو
فرهنگ فارسی عمید
هنگام طلب عفو و بخشایش میگویند.
-
پفو
فرهنگ فارسی عمید
بادی که از دهان و میان دو لب خارج کنند؛ پف.
-
تفو
فرهنگ فارسی عمید
= تف: ◻︎ به نشکرده ببرید زن را گلو / تفو بر چنین ناشکیبا تفو (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۵). Δ در مقام تحقیر، نفرین، سرزنش و دشنام دربارۀ کسی میگویند.
-
تکافو
فرهنگ فارسی عمید
۱. با هم برابر شدن؛ برابر ایستادن؛ مساوی شدن.۲. بس شدن.
-
رفو
فرهنگ فارسی عمید
دوختن پارگی و سوراخ جامه یا پارچه بهطوری که رد آن بهآسانی معلوم نشود.
-
زفو
فرهنگ فارسی عمید
زفان؛ زبان.
-
صفو
فرهنگ فارسی عمید
[قدیمی]۱. صاف و روشن شدن.۲. خالص شدن.۳. [مجاز] روشنی.۴. اخلاص در مودت.۵. (صفت) خالص؛ برگزیده.
-
عفو
فرهنگ فارسی عمید
بخشودن؛ از گناه کسی درگذشتن؛ بخشایش.
-
عفو
فرهنگ فارسی عمید
کثیرالعفو؛ بسیارآمرزنده و درگذرنده از گناه.
-
کرجفو
فرهنگ فارسی عمید
=کَرَک
-
کفو
فرهنگ فارسی عمید
مثل؛ نظیر؛ مانند؛ همتا.
-
معفو
فرهنگ فارسی عمید
عفوشده؛ بخشودهشده.
-
هاف هافو
فرهنگ فارسی عمید
آنکه هافهاف کند.〈 پیر هافهافو: [عامیانه، مجاز] پیری که دندانهایش ریخته باشد و نتواند درست حرف بزند.
-
هفهفو
فرهنگ فارسی عمید
= هافهافو
-
هم کفو
فرهنگ فارسی عمید
همرتبه؛ همشٲن.