کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قشف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تحشف
فرهنگ فارسی عمید
لباس کهنه و مندرس پوشیدن.
-
تقشف
فرهنگ فارسی عمید
۱. با غذای کم و جامۀ خشن و چرکین به سر بردن؛ مرتاضوار و با تنگی معاش روزگار گذراندن؛ به کم ساختن.۲. بدحالی؛ درویشی؛ تنگی معیشت.
-
حرشف
فرهنگ فارسی عمید
= کنگر 〈کنگر فرنگی
-
رشف
فرهنگ فارسی عمید
مکیدن؛ مکیدن آب یا مایع دیگر.
-
شفشف
فرهنگ فارسی عمید
۱. شاخۀ درخت که کج و خمیده باشد.۲. ریشۀ درخت.
-
کاشف
فرهنگ فارسی عمید
۱. کشفکننده؛ آنکه برای اولین بار به وجود چیزی پی میبرد.۲. برهنهکننده؛ آشکارکننده.۳. پدیدآورنده.
-
کرشف
فرهنگ فارسی عمید
= کرفس
-
کشف
فرهنگ فارسی عمید
۱. آشکار ساختن؛ پیدا کردن.۲. برهنه کردن.۳. پی بردن به چیزی که پیش از آن مجهول بوده.۴. (تصوف) ظهور حقایق غیبی بر سالک.
-
کشف
فرهنگ فارسی عمید
۱. (زیستشناسی) =لاکپشت: ◻︎ بست به صد مهر بر اطراف شط / عقد محبت کشفی با دو بط (جامی۱: ۵۲۰).۲. برج چهارم از دوازده برج فلکی؛ سرطان.۳. کوزۀ بزرگ دهانگشاد؛ یخدان.
-
مستکشف
فرهنگ فارسی عمید
آنکه طلب کشف چیزی میکند.
-
مکتشف
فرهنگ فارسی عمید
اکتشافکننده؛ کسی که چیزی را کشف و آشکار بکند.
-
منکشف
فرهنگ فارسی عمید
برهنه؛ آشکار؛ هویدا.
-
نشف
فرهنگ فارسی عمید
به خود کشیدن و فروکشیدن آب یا رطوبت چیزی، مثل به خود کشیدن جامه عرق بدن را و به خود کشیدن حوض یا زمین آب را.