کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قروچ و قروچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بلوچ
فرهنگ فارسی عمید
تکۀ گوشت سرخرنگی که روی سر خروس درمیآید؛ تاج خروس؛ خوچ.
-
پوچ
فرهنگ فارسی عمید
۱. میانتهی؛ بیمغز: ◻︎ حدیث پوچگویان بیتٲمل بر زبان آید / کف بیمغز هرگز در دل دریا نمیماند (صائب: ۹۳۱).۲. ویژگی میوه یا دانهای که میانش خالی باشد و مغز نداشته باشد؛ کاواک؛ کاوک.
-
چتلاقوچ
فرهنگ فارسی عمید
= چاتلانقوش
-
چکوچ
فرهنگ فارسی عمید
=چکش
-
خانه کوچ
فرهنگ فارسی عمید
= بنهکن
-
خروچ
فرهنگ فارسی عمید
= خروس
-
دیوکلوچ
فرهنگ فارسی عمید
۱. کودک مصروع.۲. طفل جنزده.
-
غوچ
فرهنگ فارسی عمید
= قوچ
-
قوچ
فرهنگ فارسی عمید
گوسفند شاخدار جنگی: ◻︎ چه خواهند از جان هم این دو قوچ / که جنگیده با هم سرِ هیچوپوچ (ایرجمیرزا: ۱۵۸).
-
کوچ
فرهنگ فارسی عمید
۱. حرکت عدهای از مردم از سرزمینی به سرزمین دیگر.۲. (بن مضارعِ کوچیدن) = کوچیدن۳. (اسم) [قدیمی] طایفه؛ دودمان؛ خانواده.
-
کوچ
فرهنگ فارسی عمید
= جغد
-
لوچ
فرهنگ فارسی عمید
کسی که چشمش پیچیده باشد؛ چپچشم؛ چشمگشته؛ کجچشم؛ احول؛ کلاج: ◻︎ خویشتن را بزرگ پنداری / راست گفتند یک دو بیند لوچ (سعدی: ۱۷۸).