کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدم و مقدم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آدم
فرهنگ فارسی عمید
۱. (زیستشناسی) انسان. Δ دراصل، بنابر روایات، نام نخستین انسان آفریدهشده است: ◻︎ در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند / آدم بهشت روضهٴ دارالسلام را (حافظ: ۳۰).۲. خدمتکار مرد؛ نوکر.۳. کسی که دارای ویژگیهای انسانی است.۴. مردم: عالم و آدم.
-
آفدم
فرهنگ فارسی عمید
پایان هر کاری؛ انجام؛ فرجام؛ آخر؛ عاقبت.
-
اردم
فرهنگ فارسی عمید
هریک از سورههای بزرگ کتاب زند: ◻︎ دانم که چو اندیشه کنی خوب شناسی / پازند ز بسماللّه و الحمد ز اردم (سیف اسفرنگ: لغتنامه: اردم).
-
افدم
فرهنگ فارسی عمید
۱. انجام؛ سرانجام؛ فرجام؛ آخر؛ عاقبت؛ پایان هر کاری.۲. (صفت) آخری؛ پایانی.
-
اقدم
فرهنگ فارسی عمید
۱. قدیمتر؛ مقدمتر؛ پیشتر؛ دیرینهتر.۲. قدیمیترین.
-
ام ملدم
فرهنگ فارسی عمید
حمی؛ تب.
-
باباآدم
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی پایا از خانوادۀ کاسنی با برگهای پهن و گلهای کروی که در طب قدیم مصرف دارویی داشته.
-
باددم
فرهنگ فارسی عمید
۱. بادانبان؛ انبان باد.۲. دمۀ آهنگران؛ دم؛ دمه.
-
بادودم
فرهنگ فارسی عمید
عجب؛ غرور؛ خودنمایی؛ خودستایی: ◻︎ بیاراست آن جنگ را پیلسُم / همیراند چون شیر با بادودم (فردوسی: ۲/۳۹۶).
-
بازدم
فرهنگ فارسی عمید
هوایی که از ریه خارج میشود؛ زفیر.
-
بافدم
فرهنگ فارسی عمید
عاقبت؛ انجام و پایان کاری؛ سرانجام؛ بهفرجام؛ درآخر: ◻︎ مکن خویشتن از رهِ راست گُم / که خود را به دوزخ بری بافدُم (رودکی: ۵۴۳).
-
بدقدم
فرهنگ فارسی عمید
کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود؛ شوم؛ سبزپا.
-
بریده دم
فرهنگ فارسی عمید
= دمبریده
-
بنی آدم
فرهنگ فارسی عمید
۱. پسران آدم؛ اولاد آدم؛ مردم؛ مردمان.۲. انسان.
-
پاردم
فرهنگ فارسی عمید
تسمهای که در عقب زین یا پالان اسب و الاغ میدوزند و زیر دم حیوان میافتد؛ رانکی: ◻︎ صوفی شهر بین که چون لقمهٴ شبهه میخورد / پاردمش دراز باد آن حیوان خوشعلف (حافظ: ۵۹۶).