کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاحل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابوجهل
فرهنگ فارسی عمید
= هندوانه 〈 هندوانۀ ابوجهل
-
ابهل
فرهنگ فارسی عمید
درختی از خانوادۀ سرو که در جنگلهای شمال ایران میروید و میوۀ آن مصرف دارویی دارد؛ سرو کوهی؛ مایمرز.
-
اجهل
فرهنگ فارسی عمید
جاهلتر؛ نادانتر.
-
اسهل
فرهنگ فارسی عمید
سهلتر؛ آسانتر.
-
اشهل
فرهنگ فارسی عمید
دارای چشمان میشیرنگ.
-
اکحل
فرهنگ فارسی عمید
۱. چشم سرمهکشیده.۲. سیاهچشم.۳. (زیستشناسی) رگی در دست که آن را فصد میکنند؛ رگ چهاراندام.
-
اهل
فرهنگ فارسی عمید
۱. شایسته؛ سزاوار.۲. (اسم) خانواده.۳. (اسم) فامیل؛ افراد خانواده و عشیره؛ قوموخویش؛ خاندان.۴. (اسم) کسانی که در یک جا اقامت دارند.۵. (اسم) وابسته؛ علاقهمند؛ پیرو: اهل تریاک، اهل سفر، اهل تسنن.۶. دارای ویژگیها و اصول انسانی؛ نجیب؛ سربهراه.〈 ...
-
بحل
فرهنگ فارسی عمید
بخشیده؛ عفو شده؛ آمرزیده: ◻︎ کس را به قصاص من مگیرید / کز من بحل است قاتل من (سعدی۲: ۵۴۱).〈 بحل کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] حلال کردن؛ از جرم و گناه کسی درگذشتن.
-
بدهل
فرهنگ فارسی عمید
درختی با برگهای پهن و میوهای گِرد که مغز آن بهعنوان چاشنی غذا به کار میرود.
-
بوجهل
فرهنگ فارسی عمید
= ابوجهل
-
بهل
فرهنگ فارسی عمید
کسی که بدهی خود را پرداخته یا حساب خود را واریز کرده و قرض و طلبی نداشته باشد.
-
تاهل
فرهنگ فارسی عمید
زناشویی کردن.
-
تجاهل
فرهنگ فارسی عمید
خود را به نادانی زدن؛ به نادانی تظاهر کردن؛ خود را نادان نشان دادن.
-
تساهل
فرهنگ فارسی عمید
۱. سهل گرفتن؛ سست گرفتن.۲. آسان گرفتن بر یکدیگر؛ به نرمی رفتار کردن.
-
تسهل
فرهنگ فارسی عمید
آسان شدن.