کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فشهد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
احد
فرهنگ فارسی عمید
۱. یک؛ یکی.۲. از نامهای خداوند؛ یگانه؛ یکتا.
-
احد
فرهنگ فارسی عمید
بُرندهتر؛ تندتر؛ تیزتر.
-
ازهد
فرهنگ فارسی عمید
زاهدتر؛ پارساتر.
-
اوحد
فرهنگ فارسی عمید
یگانه؛ تنها.
-
بدعهد
فرهنگ فارسی عمید
پیمانشکن؛ بدپیمان.
-
بی حد
فرهنگ فارسی عمید
بیکران؛ بینهایت؛ بیاندازه؛ بیشمار.
-
تزهد
فرهنگ فارسی عمید
زاهد شدن؛ پارسا شدن؛ ترک دنیا کردن.
-
تشهد
فرهنگ فارسی عمید
۱. طلب گواهی کردن؛ شاهد خواستن.۲. کلمۀ شهادت (اشهد ان لا اله الا اللّه) گفتن.۳. گفتن شهادتین در نماز پس از دو سجدۀ رکعت دوم و رکعت آخر.
-
تعاهد
فرهنگ فارسی عمید
۱. با هم عهد بستن؛ پیمان بستن؛ همعهد شدن.۲. به کاری یا امری توجه و رسیدگی کردن.
-
تعهد
فرهنگ فارسی عمید
۱. عهدهدار شدن؛ کاری به عهده گرفتن.۲. عهد کردن؛ عهدوپیمان بستن.
-
توحد
فرهنگ فارسی عمید
۱. تنها و یگانه بودن.۲. یگانه شدن؛ تنها باقی ماندن.
-
جاحد
فرهنگ فارسی عمید
۱. انکارکننده.۲. کسی که با علم، حق کسی را انکار میکند.
-
جاهد
فرهنگ فارسی عمید
جهدکننده؛ کوششکننده؛ کوشنده؛ کوشا.
-
جحد
فرهنگ فارسی عمید
۱. (فقه) خیانت در امانت.۲. [قدیمی] انکار کردن؛ تکذیب کردن.
-
جهد
فرهنگ فارسی عمید
۱. کوشش کردن؛ کوشیدن.۲. کوشش.