کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ادهم
فرهنگ فارسی عمید
۱. سیاهرنگ (اسب).۲. (اسم) [مجاز] اسب.۳. [مجاز] سیاه؛ تاریک.
-
ارحم
فرهنگ فارسی عمید
رحیمتر؛ مهربانتر؛ بخشایندهتر.
-
الاهم فالاهم
فرهنگ فارسی عمید
مهمتر و پس مهمتر؛ بهترتیب اهمیت.
-
اللـهم
فرهنگ فارسی عمید
یااللّه؛ ای خدا؛ خدایا.
-
اهم
فرهنگ فارسی عمید
۱. مهمتر؛ اهمیتدارتر.۲. کار سختتر و ضروریتر.
-
اهم
فرهنگ فارسی عمید
واحد اندازهگیری مقاومت الکتریکی. Δ از نام گئورک اهم فیزیکدان معروف آلمانی (۱۷۸۷ـ۱۸۵۴) گرفته شده.
-
باهم
فرهنگ فارسی عمید
۱. با یکدیگر؛ بهاتفاق.۲. متحد.〈 با هم آمدن: (مصدر لازم) همراه یکدیگر آمدن.〈 با هم شدن: (مصدر لازم) متفق شدن.
-
برهم
فرهنگ فارسی عمید
۱. درهم؛ آمیخته.۲. انباشته؛ انبوه.〈 برهم خوردن: (مصدر لازم)۱. بههم خوردن.۲. پریشان شدن.۳. پراکنده شدن.۴. مخلوط شدن.〈 برهم زدن: (مصدر متعدی) ‹بههم زدن›۱. زیرورو کردن.۲. مخلوط کردن.۳. خراب کردن.۴. شوریده کردن.〈 برهم شدن: (مصدر لازم) [ق...
-
بی رحم
فرهنگ فارسی عمید
۱. سنگدل.۲. ظالم؛ ستمکار.
-
پانزدهم
فرهنگ فارسی عمید
آنکه یا آنچه در مرتبۀ پانزده باشد.
-
پنجاهم
فرهنگ فارسی عمید
آنکه یا آنچه در مرتبۀ پنجاه واقع شده.
-
تجهم
فرهنگ فارسی عمید
۱. رو ترش کردن.۲. ترشرویی.
-
ترحم
فرهنگ فارسی عمید
۱. رحم داشتن؛ مهربانی کردن.۲. بر سر لطف و مهربانی آمدن؛ رحم کردن.
-
تزاحم
فرهنگ فارسی عمید
۱. انبوهی کردن.۲. گرد آمدن مردم در یک جا و به هم فشار آوردن.
-
تفاهم
فرهنگ فارسی عمید
سخن یا مطلب و مقصود یکدیگر را فهمیدن؛ یکدیگر را درک کردن.