کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غبوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آبله کوب
فرهنگ فارسی عمید
کسی که مایۀ آبله را به بدن دیگران تلقیح کند.
-
آشکوب
فرهنگ فارسی عمید
۱. سقف.۲. هر طبقه از بنا: ◻︎ بر آشکوب نخستینْشْ دست فکرت من / به زیر پای فلک را چو نردبان افکند (کمالالدیناسماعیل: ۲۸۵).۳. (زمینشناسی) هر طبقه از زمین.
-
آشوب
فرهنگ فارسی عمید
۱. بینظمی.۲. شلوغی؛ ازدحام.۳. (اسم) شوروغوغا.۴. انقلاب؛ شورش.۵. برهم خوردن اوضاع و شرایط.۶. کثرت جمعیت، شلوغی، ازدحام.۷. (بن مضارعِ آشوبیدن و آشفتن و آشوفتن) = آشوبیدن۸. آشوبنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلآشوب، شهرآشوب، لشکرآشوب.۹. (اسم) [قدیمی] آس...
-
آنگلوفوب
فرهنگ فارسی عمید
کسی که از انگلیسیها بیم و نفرت دارد.
-
آهن کوب
فرهنگ فارسی عمید
کسی که پیشهاش نصب کردن و کوبیدن ورقههای فلزی به شیروانی یا جای دیگر است.
-
اسلوب
فرهنگ فارسی عمید
طرز؛ طریقه؛ شیوه؛ راه و روش.
-
اشکوب
فرهنگ فارسی عمید
= آشکوب
-
اصوب
فرهنگ فارسی عمید
صوابتر؛ راستتر؛ درستتر.
-
انبوب
فرهنگ فارسی عمید
۱. فرش.۲. بساط.۳. بستر.۴. هر چیز گستردنی.
-
انبوب
فرهنگ فارسی عمید
۱. فاصلۀ میان دو بند یا گرهِ نی.۲. هر چیز میانتهی مانند نی.۳. لوله.۴. لولۀ آب.
-
اندروب
فرهنگ فارسی عمید
نوعی بیماری پوستی که در آن جوشهایی با خارش بسیار روی پوست بدن پیدا میشود؛ جرب؛ گری؛ گال.
-
اندوب
فرهنگ فارسی عمید
= اندروب
-
انروب
فرهنگ فارسی عمید
= اندروب
-
اوب
فرهنگ فارسی عمید
۱. بازگشتن؛ بازآمدن؛ بازگشت.۲. از سفر برگشتن.
-
بتکوب
فرهنگ فارسی عمید
نوعی خوراک که از مغز گردو، شیر، و ماست تهیه میشود.