کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنزب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اکذب
فرهنگ فارسی عمید
۱. دروغتر.۲. دروغگوتر.
-
تجاذب
فرهنگ فارسی عمید
از یکدیگر جذب کردن؛ یکدیگر را کشیدن؛ هر کدام به سوی خود کشیدن.
-
تحزب
فرهنگ فارسی عمید
۱. گروهگروه شدن؛ دستهدسته شدن.۲. جمع شدن مردم و طرفداری کردن از مرام یا رٲی کسی.
-
تذبذب
فرهنگ فارسی عمید
۱. دودله شدن؛ مردد بودن.۲. دورو بودن.۳. دودلی.۴. دورویی.
-
تهذب
فرهنگ فارسی عمید
پاکیزه شدن از عیبونقص.
-
جاذب
فرهنگ فارسی عمید
۱. گیرا.۲. [قدیمی] جذبکننده؛ بهخودکشنده؛ کشاننده؛ رباینده.
-
جذب
فرهنگ فارسی عمید
۱. [مقابلِ دفع] بهسوی خود کشیدن؛ کشش.۲. گیرایی؛ جاذبه.۳. [مجاز] استخدام.۴. (زیستشناسی) دریافت مواد غذایی و مایعات به بدن موجود زنده.۵. (فیزیک) ربایش.۶. (تصوف) جذبه.
-
جواذب
فرهنگ فارسی عمید
=جاذب
-
حزب
فرهنگ فارسی عمید
۱. هریک از قسمتهای چهارگانۀ هر جزء قرآن.۲. (سیاسی) گروهی از مردم که دارای مرام و مسلک معینی باشند.۳. [قدیمی] بهره و نصیب.۴. [قدیمی] گروه؛ دسته.
-
ذب
فرهنگ فارسی عمید
۱. دفع کردن؛ راندن؛ دور کردن.۲. منع کردن؛ بازداشتن.
-
زب
فرهنگ فارسی عمید
۱. مفت؛ رایگان.۲. سهل و آسان: ◻︎ لیک فتحنامهٴ تن زب مدان / ورنه هر کس سرّ دل دیدی عیان (مولوی: لغتنامه: زب).
-
زبزب
فرهنگ فارسی عمید
۱. (زیستشناسی) جانوری وحشی و گوشتخوار شبیه گربه.۲. نوعی کشتی بادی.
-
عذب
فرهنگ فارسی عمید
۱. پاکیزه.۲. گوارا؛ خوشگوار.
-
عذب
فرهنگ فارسی عمید
۱. خاشاک.۲. شاخههای درخت.۳. اطراف چیزی.۴. آن قسمت از عمامه یا دستار که بر دو شانه میافتد.۵. بند ترازو.
-
عزب
فرهنگ فارسی عمید
ازدواج نکرده؛ مجرد.