کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عناکب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ترکب
فرهنگ فارسی عمید
۱. بر هم نشستن.۲. بههم پیوستن.۳. استوار شدن.
-
راکب
فرهنگ فارسی عمید
سوار؛ سوار بر اسب یا شتر.
-
رکب
فرهنگ فارسی عمید
۱. سواران بر شتر یا بر اسب.۲. سوارانی که بیش از ده تن باشند.۳. قافلۀ شترسواران.۴. (موسیقی) [قدیمی] از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی.
-
ساکب
فرهنگ فارسی عمید
ریزان؛ فروریزنده؛ فروریخته (آب، اشک).
-
سکب
فرهنگ فارسی عمید
ریختن آب یا مایع دیگر.
-
عناکب
فرهنگ فارسی عمید
= عنکبوت
-
کب
فرهنگ فارسی عمید
۱. دهان.۲. درون دهان.۳. لپ.
-
کواکب
فرهنگ فارسی عمید
= کوکب
-
کوکب
فرهنگ فارسی عمید
۱. (نجوم) ستاره.۲. (زیستشناسی) گلی زینتی، پُرپَر، و به رنگهای سرخ، زرد، سفید، و بنفش که از طریق پیاز زیاد میشود.۳. [قدیمی، مجاز] اشک.۴. [قدیمی، مجاز] میخ تزئینی شمشیر.
-
متراکب
فرهنگ فارسی عمید
قافیهای که در آن سه حرف متحرک با هم جمع شود، مانندِ «شکند» و «فکند».
-
مراکب
فرهنگ فارسی عمید
= مَرکَب
-
مرتکب
فرهنگ فارسی عمید
اقدامکننده به کاری به ویژه کار زشت.
-
مرکب
فرهنگ فارسی عمید
هرچه بر آن سوار شوند؛ حیوانی که بر آن سوار شوند.
-
مرکب
فرهنگ فارسی عمید
۱. ترکیبشده؛ آمیختهشده.۲. آنچه از دو یا چند جزء ترکیب شده باشد.۳. (شیمی) ویژگی جسمی که از دو یا چند عنصر مختلف ترکیب شده و قابل تجزیه باشد؛ ویژگی جسم یا مادهای که بیش از یک عنصر در ساختمان آن باشد.۴. (اسم) مادهای برای نوشتن یا چاپ کردن اوراق که ا...
-
مکوکب
فرهنگ فارسی عمید
ستارهدار؛ ستارهنشان.