کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علی رضوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابوی
فرهنگ فارسی عمید
پدر: ابوی من، ابوی شما.
-
ابوی
فرهنگ فارسی عمید
پدرانه.
-
اخروی
فرهنگ فارسی عمید
مربوط به جهان دیگر؛ آنجهانی.
-
اخوی
فرهنگ فارسی عمید
برادر.
-
اخوی
فرهنگ فارسی عمید
برادرانه.
-
ارموی
فرهنگ فارسی عمید
۱. مربوط به ارومیه.۲. از مردم ارومیه؛ ارومیهای.
-
اشترخوی
فرهنگ فارسی عمید
۱. پرکینه.۲. قانع و بردبار.
-
اقوی
فرهنگ فارسی عمید
۱. قویتر؛ تواناتر؛ نیرومندتر.۲. محکمتر.
-
اموی
فرهنگ فارسی عمید
مربوط به بنیامیه.
-
اوی
فرهنگ فارسی عمید
او؛ وی؛ ضمیر منفصل؛ سومشخص مفرد؛ اشاره به شخص غایب: ◻︎ تو را نیست در جنگ پایاب اوی / ندیدی بَروهای پُرتاب اوی (فردوسی: ۳/۴۶).
-
اهریمن خوی
فرهنگ فارسی عمید
۱. کسی که دارای خوی اهرمنی باشد.۲. [مجاز] بدخو.
-
بث الشکوی
فرهنگ فارسی عمید
۱. آشکار کردن گِله و شکایت.۲. درد دل کردن.
-
بدوی
فرهنگ فارسی عمید
ابتدایی: هیئت بدوی.
-
بدوی
فرهنگ فارسی عمید
ساکن بادیه؛ بادیهنشین؛ صحرانشین: قبایل بدوی.
-
بیضوی
فرهنگ فارسی عمید
شبیه بیضی.