کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اسقف
فرهنگ فارسی عمید
پیشوا، خطیب، و واعظ عیسوی، بالاتر از کشیش.〈 اسقف اعظم: اسقفی که بر سایر اسقفهای یک ناحیه ریاست دارد.
-
تلقف
فرهنگ فارسی عمید
۱. چیزی را بهسرعت ربودن.۲. لقمه را بهسرعت فروبردن.۳. چیزی را بهسرعت فراگرفتن و ازبر کردن.
-
توقف
فرهنگ فارسی عمید
۱. بازایستادن؛ درنگ کردن.۲. ثابت ماندن.۳. اقامت.۴. [مجاز] رکود؛ وقفه.
-
سقف
فرهنگ فارسی عمید
۱. بالاترین سطح داخلی هر فضای سرپوشیده: سقف خودرو، سقف اتاق.۲. بالاترین میزان هرچیز: سقف درآمد.۳. [قدیمی، مجاز] = آسمان〈 سقف لاجورد: [قدیمی، مجاز] آسمان.〈 سقف مینا: [قدیمی، مجاز] آسمان.〈 سقف دهان: (زیستشناسی) = کام۲
-
شغف
فرهنگ فارسی عمید
۱. سخت دلبسته شدن.۲. نهایت دلبستگی؛ بالاترین درجۀ عشق و دلباختگی.
-
قرقف
فرهنگ فارسی عمید
۱. خمر؛ می؛ شراب.۲. آب سرد.
-
متوقف
فرهنگ فارسی عمید
۱. ایستاده؛ در یکجامانده.۲. کسی که بر چیزی درنگ کند؛ درنگکننده.۳. حیران؛ عاجز؛ درمانده.
-
مسقف
فرهنگ فارسی عمید
سقفدار؛ جایی که سقف داشته باشد.
-
مواقف
فرهنگ فارسی عمید
= موقف
-
موقف
فرهنگ فارسی عمید
محل وقوف؛ جای ایستادن؛ ایستگاه.
-
واقف
فرهنگ فارسی عمید
۱. (فقه، حقوق) وقفکننده.۲. داننده و آگاه.۳. [قدیمی] ایستاده؛ بازایستاده.
-
وقف
فرهنگ فارسی عمید
۱. (فقه، حقوق) آنچه کسی از ثروت خود جدا میکند که در کارهای عامالمنفعه از آن استفاده میکنند.۲. اندکی درنگ کردن در بین کلام و دوباره شروع کردن.۳. (فقه، حقوق) حبس عین ملک یا مالی و مصرف کردن منافع آن در اموری که واقف معین میکند.۴. [قدیمی] ایستادن.