کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عزیزالنفس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آتش نفس
فرهنگ فارسی عمید
۱. پرشور.۲. پرسوزوگداز.
-
انفس
فرهنگ فارسی عمید
نفیستر؛ گرانبهاتر؛ گرانمایهتر.
-
انفس
فرهنگ فارسی عمید
= نَفْس
-
بدنفس
فرهنگ فارسی عمید
بدنهاد؛ بدسرشت؛ بدطینت.
-
بدنفس
فرهنگ فارسی عمید
بددم؛ آنکه افسون یا سخنش در دیگری اثر نمیکند.
-
پرنفس
فرهنگ فارسی عمید
آنکه در دویدن و ورزش زود خسته نشود و نفسش نگیرد.
-
تازه نفس
فرهنگ فارسی عمید
کسی که تازه به کاری مشغول شده و هنوز خسته نشده است؛ تازهدم.
-
تفس
فرهنگ فارسی عمید
گرمی؛ حرارت.
-
تنافس
فرهنگ فارسی عمید
۱. افراط کردن در رقابت با یکدیگر.۲. خودنمایی کردن.۳. رغبت کردن در امری یا چیزی از روی رقابت و همچشمی و برای آن بر یکدیگر پیشی گرفتن.
-
تنفس
فرهنگ فارسی عمید
نفس کشیدن؛ دَم زدن؛ جذب اکسیژن و دفع دیاکسیدکربن بهوسیلۀ ریه.〈 تنفس مصنوعی: (پزشکی) حرکاتی که با دست یا بهوسیلۀ اسباب به ریههای کسی که در اثر غرق شدن یا عارضۀ دیگری نفسش قطع شده باشد داده میشود تا هوا به ریههای او وارد شود و شروع به تنفس ط...
-
تنگ نفس
فرهنگ فارسی عمید
کسی که مبتلا به تنگی نفس است.
-
چهارنفس
فرهنگ فارسی عمید
نفس اماره، لوامه، ملهمه، و مطمئنه.
-
خنافس
فرهنگ فارسی عمید
= خنفسا
-
سعفص
فرهنگ فارسی عمید
پنجمین گروه از مجموعۀ کلمات حروف ابجد = ابجد
-
سلیم النفس
فرهنگ فارسی عمید
نیکسرشت؛ نیکنفس؛ پاکنهاد.